دانلود رمان اکیپ ارازل pdf از مبینا سفیعی(مشفق)
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه
خلاصه رمان اکیپ ارازل
همه چیز در یک آن به پایان رسید زندگی یک انسان یک جوان با کلی آرزو؛ نابود شدن امید خانواده ای، مدیون شدن پسری جلوی چشم همه، نوعی خیانت در امانت، امانتی گران بها، خیانتی جبران ناپذیر؛ دیده ای تار، دستانی خونی، آینده ای بدون….؛ اصلا آینده قرار است چه اتفاقی بیوفتد …؟!
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان طرح جادوی نگاهت
دانلود رمان احساس نمی کنم که هستی
قسمتی از رمان
میدونم چی میخوای بگی؛ آروم باش این چند وقت همه چیا ردیف کردم نترس. به رها گفتم نترس اما مگه می شد؟ اگه همه چی لو میرفت جون خودمو رها هر دو به خطر میافتاد، سرخ چهره آدمی نبود که بشه راحت گولش زد. هر چند الان دست راستش حساب میشم و بهم اعتماد داره؛ اما به هر حال قرار امروز قانون سه ساله ی سازمان رو به خاطر رها بپیچونم؛ قانون قهوه قجری. دم در از ماشین پیاده شدیم و کلید رو به نگهبان دادم تا ماشین رو پارک کنه خودم هم رها رو راهنمایی کردم. الان دقیقا پیج کیلومتر از تهران بیرون بودیم.
تو خرابه ای که شده سازمان و درون و بیرونش زمین تا آسمون با هم فرق داشت. از بیرون یه ساختمون نیمه کاره ولی از درون کاخ سرخ چهره نگاهی به ساعتم کردم، نه و نیم بود و این یعنی نیم ساعت دیگه فرصت باقی مونده بود. هیچ کس تو راهرو ها نبود دلیلشم کاملا مشخص بود. همه برای نمایش امروز تو سالن بزرگ جمع شده بودن؛ بیست و چهار ساعت پیش توی اون سالن بزن و بکوب بود هیچ کس حتی خود من هم به فکر این نبود، کسی که فردا روی سکو میایسته زنده از معرکه بیرون میاد یا باید یک راست بلیط یه طرفه به مقصد اون دنیا رو بگیره …
دستمو پشت کمر رها گذاشتمو سمت راهرویی که به سالن بزرگ میخوره راهنماییش کردم خیلی سخته کسی که برات خیلی مهم باشه رو با دستای خودت به سمت یک قدمیه مرگ راهی کنی یه دم به فکرم رسید قبل از رسیدن به سالن جمله ای چیزی بهش بگم تا آروم برای همین تو یه حرکت جلوش در اومدمو متوقفش کردم رها هم در مقابل رو به روم دست به کمر وایساد و گفت: چیه چیزی شده؟ از لحنی که داشت کپ کردم خیلی شاد بود اصلا رهای توی ماشین نبود، با دیدن رها تو این حالت با خودم گفتم: اون باید به من روحیه بده نه من به اون..