دانلود رمان ده راه برای شیفته کردن یک لرد pdf از سارا مکلین
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
ژانر رمان: عاشقانه
«لرد نیکلاس الگوی مردانگی است و خواننده عزیز، چشمانش خیلی آبی است!» مجله پرلز و پلیسه ژوئن 1823 نیکلاس سینتجان از زمانی که نامش در یک مجله بانوان در فهرست «لردهایی که باید تور کرد» نوشته شد، بیوقفه مورد تعقیب همه زنهای به دنبال ازدواج جامعه اشراف قرار گرفت. بنابراین وقتی فرصتی برای فرار از بین اشراف برایش پیش میآید، مشتاقانه روی این فرصت میپرد… منتهی ناخواسته سر راه مصممترین و دلپذیرترین زنی که تا به حال دیده قرار میگیرد! بانو ایزابل تاونسِند که دختر یک ولگرد اشرافزاده است، اسرار زیاد و پول کمی دارد. اگرچه میتواند خیلی راحت از خودش مراقبت کند، اما فوت اخیر پدرش ایزابل را در دریا رها کرده و برای محافظت از مقام اشرافی برادرش به کمک کسی نیاز دارد. لرد نیکلاس به شدت خوشتیپ و واجد شرایط میتواند همان راه نجاتی باشد که ایزابل به دنبالش است. جلدها مستقل هستند
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان خانوم خلافکار من
دانلود رمان ماهارجه
قسمتی از رمان
نیک با این حرف او قهقهه کوتاهی زد و باعث شد ایزابل کنجکاو شود. اصلاً ممکن نیست تا این حد از حقیقت فاصله داشته باشی.» توضیح بیشتری نداد، در عوض ادامه داد: «و برای همین میخوای کلکسیونت رو بفروشی.» ناراحتی در وجود ایزابل فوران کرد. وقتی هم که جواب می داد، نمی توانست ناراحتی و پشیمانی اش را پنهان کند.
«آره.» اما دلت نمیخواد این کار رو بکنی دروغ گفتن فایده ای نداشت. «نه.» «پس چرا این کار رو می کنی؟ مطمئناً توی وصیت نامه پدرت سرپرستی هست که بتونه کمک کنه درسته؟» نگه «ولی سرپرست ما البته اگه بشه اسمش رو این گذاشت پیداش نشده طبق معمول پدرم این رو به من سپرده که غذا روی میزمون بذارم و سقف بالای سرمون رو دارم.»
مکئی کرد و با لبخندی :گفت: «اون هم به معنای واقعی کلمه.» در نیک به شوخی او لبخند زد و در آن لحظه پر از لبخند چیزی در نگاهش تغییر کرد چیزی در آن چشمان آبی که مثل آسمان تابستانی بود تغییر کرد و حالتی مثل فهمیدن در آن نمایان شد ایزابل هم فهمید که ذهنش دقیقاً کجا پرسه میزد…
روی سقف باران و مسـ ئله ای که بین شان اتفاق افتاده بود گونه هایش داغ شدند و در برابر میل فشار دادن انگشتانش به صورتش و از بین بردن سرخی آنها مبارزه کرد. «ممکنه بشناسیدش؟» «سرپرستتون رو؟» ایزابل سر تکان داد «اولیور، لرد دنزمور.»
ابروهای نیک بالا پرید دنزمور سرپرست شماست؟» اور سرپرسہ ایزابل از لحنی که به کار برده بود، خوشش نیامد. میشناسیدش؟» «بله.» «و چه جور آدمیه؟» «اون…» وقتی نیک دنبال توصیف درستی می گشت، ایزابل با دقت نگاهش کرد «خب، مطمئناً آدم سرگرم کننده ای هستی»