دانلود رمان رویای انار pdf از فاطمه درخشانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن. اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از ایران میره و توی کشور غریب خیلی عذاب می کشه، پسر قصه هم میره جنگ و اسیر میشه …. اما دختر قصه که اسمش مارال ِ وقتی که می فهمه حامله اس، اون وضع رو تحمل نمی کنه و از اونجا فرار می کنه …..
از جام بلند شدم، خاتون هم به دیوار تکیه داد و نشست، انگار عین من خواب از چشم های اونم فراری شده بودن. کار چیدن انارها تموم شده بود، فقط مونده بود جدا کردن اون ها که این بار علاوه بر مردهای خونه ما هم باید کمک می دادیم
انارهای درشت و سالم باید برای فروش جدا میشدن، انارهای ریز و ترکیده هم برای رب درست کردن. سبدی برداشتم و مشغول چیدن میوه های سالم و یک دست توی سبد شدم و گاهی هم زیر چشمی و دور از نگاه بقیه به احسان نگاه میکردم.
اونم هر بار مچ نگاهمو میگرفت و یه خنده ی خیلی ملیح تحویلم میداد. دقت کردین هیچکی مثل مارال نمی تونه سبد رو مرتب بچینه؟ همه ی سرها سمت عمه صدیقه چرخید، من با این حرفش لبخند زدم، همیشه از اینکه جلوی احسان ازم
تعریف کنن، لذت می بردم همون لحظه احسان جواب داد. آره منم دقت کردم، خیلی تمیز و بی نقص کار می کنه. بند دلم با حرفش پاره شد، انتظار نداشتم جلوی بقیه این جوری ازم تعریف کنه.
نگاهم به نگاه ترسیده ی خاتون گره خورد و خودمو زدم به نشنیدن و مشغول کارم شدم. اما حمیرا تحمل نکرد و خیلی تند احسان و مخاطب خودش قرار داد و گفت: یه صندوق میوه چیدن کاری نداره، همه ی ما الان داریم همون کار و انجام میدیم، منتها چشم تو فعلا کار بقیه رو نمی بینه. اتفاقا من به کار همه دارم نگاه می کنم، خداییش مارال کارش از همه ی ما بهتره. سنگینی نگاه زن عمو رو روی خودم حس می کردم، روبه روم نشسته بود و از نفس های تندش می فهمیدم چقدر از دست من داره حرص میخوره.