پست های ویژه
دانلود رمان خانه اشباح pdf از fateme.h0000 برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
همیشه تنها بودم و در اخر این تنهایی به یک ترس بزرگ تبدیل شد. ترس، ترس، ترس. ترس از یک ویلای خطرناک. داستان درمورد یک دختر که بخاطر لج کردن با یه پسر یه مرد می خواد یه ویلا بخره، تا حالا کسی وارد اون ویلا نشده. کی این خونه رو میخره دختر یه پسر؟ هردو اتفاق های که میوفته و هر دو این خونه رو میخرن. بعد از خریدن خونه اتفاق های عجیبی براشون پیش میاد ؟ چه کسانی میان دنبالشون ؟
یسنا وایسا منم بیام. برگشتتتم و با اخم نگاهش کردم صد دفعه بهش گفتم تو محیط کار من رو به اسم فامیلی صدا کن اصلا نمیفهمه این بشر. تا نگاه من رو دید یه لبخند زد که تا بنا گوشتتش باز شد. اومد کنارم که با نهی بهش گفتم: جاوید بعد از در دفتر زدم بیرون و دکمه اسانسور رو زدم. دختره احمق نمیدونه من جلو اینا حساسم و نمیخوام این جوری حرف بزنه از پشت سر صداش رو شنیدم….یسنا جونم
اسانسور اومد و رفتیم داخل، مرض صد دفعه گفتم جلو کارمندا نگو یسنا بگو خانوم جاوید، خانوم جاوید جونم معذرت. سحر حیف که شریکمی و دوستمی وگرنه مینداختمت بیرون. اوه تو باز مغرورشدی…همین که هست اسانسور رسید و امدیم بیرون. برو جلو در برم ماشین رو بیارم، باشه خانوم جاوید. یه نگاش کردم که فهمید و سرش رو انداخت پایین.
رفتم سوار ماشین شدم. من یسنا جاوید دختر حسین جاوید. بیست پنج ساله قد ۱۸۰. یه دختر مغرور که با سحر یه شرکت معماری داریم و من مستقلم و به هیچ کس احتیاج ندارم. ماشین رو روشن کردم و سحر رو سوار کردم یه اهنگ بی کلام گذاشتم. تو ماشین هی حرفی زده نشد رسیدم سر کوچه سحر اینا…سحر خانوم خودت برو دیگه… باشه مرسی در ماشین رو باز کرد میخواست پیاده شه که گفتم؛ سحر فردا یادت نره بری شهرداری، برگشت نگام کرد؛ باشه میرم. پیاده شد و رفت منم پام رو گذاشتم رو گاز و رفتم.
