دانلود رمان خشم سرد pdf از مشیانه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو… قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم…
ماهک رو روی پام تکون میدادم و به جر و بحث ماری و مهرشاد که سر من بود نگاه میکردم بچه عین خیالشم نبود مامان و باباش داشتن همو قورت میدادن و غرق خواب بود. مهرشاد که کم مونده بود منو بزنه ماری معتقد بود من باید برم سر کار و استقلالمو به دست بیارم اما با توجه به تماس های حامد که از صبح شروع شده بود و وضعیت به هم ریخته خانواده ها مهرشاد میگفت بمونم خونشون و فعلا فکر استقلال نباشم. پیشنهاد اولیه سر کار رفتنم رو هم خودم
به ماری داده بودم و بدبخت کم مونده بود سر حمایت از من از مهرشاد کتک بخوره. با صدای بلند گفتم: بابا غلط کردم جایی نمیرم. مهرشاد برگشت سمتم: بله که غلط کردی! مظلومانه سرمو کج کردم ماری خندش گرفته بود. مهرشاد ادامه داد. -من که همون اول گفتم مجردی برین سفر نگفتم؟ غر غر کردم: آخه الان؟ من برمم دلم اینجاست. ماری نشست روی مبل ظاهرا دعواشون با غلط کردن من تموم شده بود. دستشو تکیه گاه سرش کرد. -بذار با محمد عقد کنین یه
مسافرت جمعی میریم خودمون ۵تا. لبخند پهنی زدم. مهرشاد توپید: جمع کن خودتو. لب و لوچه ام آویزون شد و به ماری گفتم: شوهرت همش منو دعوا میکنه. ماری به مهرشاد چشم غره رفت. -خوشت نیادا هی دوست منو توپ و تشر میزنی. مهرشاد دست به سینه نشست و به ماری هم توپید: خوب میکنم. معلوم بود هنوز عصبانیه دوباره گوشیم زنگ خورد. بدون دیدن صفحه میدونستم حامده و خودشم بود. از صبح که با محمد رفته بودیم صحبونه کله و پاچه ای شروع کرده بود …