دانلود رمان جوانه pdf از مهسا رمضانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا میشوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد. حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیری های برادرها بعد از طلاق، باعث میشود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند. این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است، گذشتهها را توی صورتش خواهد کوبید!
تنها دبستان روستا باز شده بود و دانش آموزان کلاس اول، ردیف سوم اشغال کرده بودند بقیهی دانش آموزان در نیمکت های بعدی مینشستند. مدت زمانی که سر کلاس بودم، از درس خواندن لذت میبردم و با شوق خاصی درس خواندن را ادامه میدادم. معلمم، یعنی عامر متوجه شوق من برای یادگیری میشد و پیوسته مرا تشویق به درس خواندن میکرد رفتار مهربان او با دانش آموزان و توجهش به شاگردان علاقمند موجب شد که تصوری دلچسب از شغل معلمی در
ذهنم بماند و عزمم را جزم کنم تا در آینده معلم شوم. یک روز جهنمی ورق سرنوشت به سمت امتحانی از جانب خدا برگشت. حماقت دردانه و نادانی دادگل سرنوشت چندین انسان را تغییر داد. تازه از مدرسه برگشته بودم و در حال خواباندن عاطف بودم. مادرم هم در حال پخت و پز بود. از زمانی که برگشته بودم، مادرم چند باری به دم در رفته بود و یک بار که پنهانی سرم را از چادر بیرون آورده بودم، متوجه شده بودم که به راه نگاه می.کند کف دست هایش را برهم
میسایید و با نگرانی نگاهش را به همه جا میدوخت. وقتی که عاطف خوابید، از جا بلند شدم و به سراغش رفتم. به خیالش صدایش را نمیشنوم زیرلب زمزمه می کرد: الله، این حس و حال بد چیه به جانم افتاده؟ الله خودت امروز رو به خیر بگذرون چرا نامدار نیومد؟ اما حس و حال بد مادرم خبر از اتفاقی شوم میداد. بازگشت برادرم نامدار که با گریه و زبانی بند آمده همراه بود، هر دویمان را شوکه و نگران کرد مادرم از ترس گریه های وحشتناک نامدار و عاصی از حرف نزدنش …