دانلود رمان هبه pdf از آذین بانو برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هبه دختری که بخاطر نجات جانِ برادرش قراردادی رو قبول میکنه که به قیمتِ تمام زندگیشه… زندگی با امیر حسامی که تلاش میکنه آزارش بده …
هبه کمی خودش را از جمع جدا کرد و رفت به طرف تراس نیاز مبرم به هوای آزاد داشت. دلش میخواست همان لحظه از آنجا بیرون میرفت اما میدانست که تحقق خواسته اش امکان پذیر نیست هوای آزاد که به صورتش خورد نفسش را رها کرد از آمدن پشیمان شده بود.. در تراس که باز شد کلافه چشم بست. فهمید امیر حسام متوجه نبودنش شده است. به هیچ وجه حوصله شان را نداشت. _تو همون زنی هستی که امیر حسام رو به ازدواج باهاش مجبور کردن؟ هبه باشتاب به
طرف منبع صدا برگشت مهشید بود همان زنی که امیرحسام عاشقانه میپرستیدش. هبه با دقت نگاهش کرد زیبا بود بدون شک همان زیبایی محسور کننده هم امیر حسام را به بند کشیده بود: دوستت نداره ایده آلش نیستی. هبه نگاهش به قدِ بلند مهشید بود که صدای زیبایش از فکر بیرونش آورد هبه لبخند زد نباید مهشید پی میبرد به شکاف عمیق رابطه شان. همدیگه رو دوست داریم که داریم با هم زندگی میکنیم. مهشید پوزخند زد: شرط میبندم نهایت ۴ ماه دیگه با هم باشید.
قول میدم هنوز دستشم بهت نخورده چه برسه که سر از تخت خوابش در بیاری. هبه اخم کرد زن مقابلش بی پروا بود و هبه این را خوب فهمیده بود. نباید خودش را می باخت. سعی کرد عصبانیتش از چهرهاش معلوم نباشد. با لبخند جواب داد: چرا از خودش نمیپرسی؟ خودش بهتر میتونه به کنجکاویت جواب بده. مهشید مستانه خندید: خودش وقتی با منه کارای مهمتری داریم برا انجام دادن کاری به مسائل پیش پا افتاده نداریم. هبه دست هایش را زیر بغل جمع کرد …