دانلود رمان ناجی مرداب pdf از لادن دماوندی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ناجی مرداب داستان دریاست. دختری از جنس نیلوفر در اسارت یک مرداب بی رحم. برای رهایی ماهی میشود… فرار میکند و به آغوش دریا میرسد. درست لحظه ای که از عشق و آرامش سرشار است؛ دریا هم طوفان میگیرد… پسش میزند…
صورتش را آب خنکی زد و چشمش به کشوی قرص هایش افتاد. جای دست های سینا روی دستگیره به او دهن کجی می کرد نفس عمیقی کشید تا ریزش همیشگیه قلبش کمی ارام شود. خیلی کار داشت اما از همه مهم تر نیاز به خرید برای آماده کردن غذا داشت برای برداشتن کیف پولش از اشپزخانه بیرون زد و بین راه صدای تلفن همراهش او را متوقف کرد صدای ازار
دهندهی تلفن او را به سمت رخت خواب کشاند صدا از زیر رخت خواب میامد به سختی آن را بلند کرد و گوشی را بیرون کشید. با دیدن شمارهی روی صفحه دست به گلویش برد و دکمه ی وصل را زد. با صدای فریادی که شنید گوشی را کمی از گوشش فاصله داد. -باکفن بیارنت خونه دریا که روزگارمون رو سیاه کردی. سعی کرد لرزشی که همه وجودش را در گیر کرده بود
به صدایش راه نیابد.-من دیگه برنمیگردم دست از سرم بردارید چی از جون من میخوایید دیگه؟ -شوهرمو ازم گرفتی، خدا نابودت کنه پیدات کنم خودم خفت میکنم.دیگر نتوانست این همه فشار را تاب بیاورد دکمه قطع را زد و تلفن را تقریبا پرت کرد. در اولین فرصت باید خط تلفنش را عوض می کرد. کیف پولش را با حرص از کوله اش بیرون کشید و از خانه ی کوچکش بیرون زد…