دانلود رمان ناشناس آشنا pdf از فاطمه شرفا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
درمورد زندگی سه قلو هایی هست که با آدمای عادی تفاوت های خیلی زیادی دارن،اونا وقتی نوزاد بودن از دنیای خودشون دور میشن چون هیچکس قبولشون نداشته! این سه تا بچه قدرت های فرا طبیعی دارن مخصوصا قل اول! این رمان روایت زندگی دونفرشونه حالا چرا؟ چون خواهرشون طی یک اتفاقات گم میشه، باید بخونین تا متوجه بشین چی میگم…
/آیهان/ از گرما داشتم می سوختم به سختی بلند شدم و به سمت تراس رفتم درش رو باز کردم که باد خنکی اومد، روی صندلی نشستم چند دقیقه نگذشته بود که امیر اومد داخل. امیر: چرا رفتی تو ترااااس با این حالتتتتت. من: گیر بیخود نده. امیر: نفهمی دیگه نفهممممم. من: برای کار دیگه ای گفته بودم بیای اینجا. امیر: بگو. من: شناسنامه جعلی میخوام منتها با اسم خودم فقط فامیل اسم پدر مادر یکی دیگه باشه.
امیر: قیاف… من: کسی تابحال چهره من رو بدون ماسک و نقاب ندیده دردسری ایجاد نمیشه. امیر: نمیشه آیهان. من: میشه خوبم میشه میخوام برم دانشگاه آیلار. امیر: چ… چیییییی؟ چرا میخوای همچین غلطی رو بکنی؟ من: بعد میفهمی. سری به نشونه تاسف تکون داد و رفت بیرون. هیچکس از اصل موضوع خبر نداشت. آهی کشیدم و رفتم داخل روی تخت دراز کشیدم نگاهم به سقف بود با خودم
گفتم چطور شد که به اینجا رسیدم بعد کل فکر و خیال چشمام بسته شد و به خواب بدون رویا فرو رفتم. با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم صداش رو قطع کردم و رفتم کارهای مربوطه رو انجام دادم. از اتاق رفتم بیرون خونه سوت و کور بود انگار کسی خونه نبود. دیشب فقط سه ساعت خوابیده بودم و این باعث شده بود بشدددت خوابم بیاد و سردرد فجیعی داشته باشم چشمام نیمه باز بود…