دانلود رمان آوینا (جلد دوم) pdf از حدیث نادری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آوینا دختری که توسط مادرش از رسم و رسومات غلط نجات پیدامیکنه، مادری که انگ بد بودن روشه، ولی نمیزاره دخترش قربونیه این رسم و رسومات غلط بشه و اینکارش باعث…
آوینا بدون اینکه به کسی بگه در نبود ارباب و سایمون اینا سواستفاده کرد و به سمت اصطبل رفت. بعد از برداشتن اسب لاوین، از عمارت بیرون زد. می دونست با اینکارش ریسک بزرگی کرده و اگه ارباب یاسایمون بفهمن مخصوصا سایمون تنبیهش میکنن. ولی حالا ک ارباب به همراه لاوین و سایمون و نازی به شهر رفتن بهترین موقعیت بود تا کمی اسب سواری کنه. واقعا عاشق اسب سواری بود. به سمت جنگل ک خلوت تر بود و کسی نبود تا
ببنتش اسب رفت تا سواری کنه. یک ساعتی واسه خودش اسب سواری کرد و بعد از اینکه خسته شد کنار درختی نشست تا استراحت کنه. ولی نفهمید کی خوابش برد. سایمون ک کاری براش پیش اومد مجبور شد از ارباب اینا جدا بشه و به عمارت برگرده. وقتی وارد سالن شد اوینا رو صدا کرد تا براش اب بیاره. با این حال ک خدمتکار داشتن ولی همیشه کاراشو به اوینا می سپرد تا اگه زمانی کارشو درست انجام نداد بهونه خوبی واسه گیر دادن
بهش داشته باشه. وقتی دید هرچی اوینا رو صدا میکنه جواب نمیده. با عصبانیت به اتاقش رفتو بادیدن جایه خالیه اوینا به سمت حیاط رفت. بعد از پرس و جو از چندتا از خدمتکارا ک فقط یکیشون اوینا رو در حالی که با اسب از عمارت بیرون رفته بود دیده بود فهمید اوینا بیرون از عمارته.از طرفی عصبانی از این کار اوینا و ازطرفی خوشحال ک بهونه خوبی دستش داده، مخصوصا کسیم نیست تا ازش دفاع کنه در حین خشم و عصبانیت خنده رو لباش اومد…