دانلود رمان بهشت میان بازوانت pdf از فائزه.پ برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
این رمان یه رمانی با جنبه عاشقونه و رمانتیک و در عین حال طنز که اشنایی یه پسر مغرور در عین حال پر جذبه رو با پرستیز خاصی که در نگاه اول مغرور و جدی به نظر میرسه رو با یه دختر دانشجوی کنجکاو و شیطون تو یه مسابقه قایق رونی که بیشتر بین بچه های دانشگاه اونم فقط واسه رو کم کنی و شرط بندی برگزار میشه رو به تصویر میکشه که قصه عشق حقیقی از ورود به موزه ای شروع میشه که ورود مجرد ها به اون ممنوعه و…
صبح با صدای زنگ موبایلم از خواب بلند شدم (چه عجب یه بار تو نگفتی پریدم رونیکا) رفتم اروم جلوی در اتاق احسان در زدم ولی جواب نداد اروم در و باز کردم که دیدم این بشر هنوز خوابه معلوم نی چی تو خوابش میبینه که نیشش بازه بعد از اینکه دست و صورتم و آب زدم و یه لیوان شیر خوردم سریع شروع کردم به جمع کردن کتابام و وسایلام به مانتو کوتاه مدل چروک ابی کاربنی و یه جین سرمه ای تن کردم و مقعنه سرمه ایم و سر کردم با
کفش های عروسکی آبی کاربنیم. یه نگاه تو ایینه تمام قد به خودم کردم. عجب جیگری شدی رونیکا بعد وجدانم بهم اخم کرد و ندا داد خودشیفته که زد تو ذوقم. آرایش لازم نبود صورتم خدا دادی نقاشی شده بود به خصوص چشمام چشمای عسلی درشت با رگه های سبز زیتونی حالت وحشی گربه ای فقط یه رژ صورتی خیلی ملایم زدم و یه یادداشت واسه احسان گذاشتم. سرت و بزار رو شونه هام خوابت بگیره دادا جا خالی میدم حالت بگیره من دیرم
شده میرم بعدا میبینمت.سوییچ و برداشتم و ماشین و از پارکینگ در آوردم که گازشو بگیر که رفتیم. رسیدم دم در خونه دایی اینا یه میس انداختم که اوا اومد پایین و سوار ماشین شد. اوا-سلام بدو که بریم امروز روز به یاد موندنیه. _سلام اها منظورت اون کلاغ پر زدن فرشته و پرهام خوبه! حالا داشتی دیروز بهم درس زندگی میدادیا. اوا-کاش میشد از اون درسا به آرینم می دادم. انقدر با داداش روانشناسم پریدی که واسه خودت یه پا روانشناس شدیا…