پست های ویژه
دانلود رمان حوری خانوم pdf از چیکسای و دل آرا دشت بهشت برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دامن قرمز چین دار، نسترن یک چیز دیگه است، سلام منو هم به فلورا برسون، واقعا تقصیر کی بود؟ از اسمش معلومه که چکاره است، میگن اگه تو بارون با دلی شکسته دعا کنی، خدا جوابتو میده، منم به جای اون بودم، خودکشی می کردم، حوری خانم، مسافر کوچولو یا کیوان، غلامرضا نه غلومی، عروس ترشیده است، همخونه، ازدواج از طریق سایت دوست یابی، ولی من به شانس بیشتر معتقدم تا خوشگلی، پدرم گفت که همیشه با من است…
نفس عمیقی کشید و اکسیژن هوا را با ولع وارد ریه هایش کرد. مردها در تکاپوی چیدن سنگ های بزرگ در کنار هم و درست کردن مکان های مناسب برای همسرانشان جهت نشستن و دوشیدن پستان های پر شیر گوسفندان بودند. چند تا از زن های ایل در حال رد شدن از جویباری بودند که نشات گرفته از چشمه ی پای کوه بود. دامن های چین دار و قرمزشان را که یک وجبِ پایین آن ها با
نوارهای رنگی و دست بافت مزین شده بود، با یک دست گرفته و با دست دیگر سطل های روحی حاوی آب چشمه را روی سر نگاه داشته بودند. صدای جرینگ جرینگ سکه های قدیمی نصب شده روی کت هایشان و زنگوله های کوچک آویزان به بازوبندهای نقره آنها در همهمه کودکانی که به دنبالشان می دویدند، نوای زیر جیر جیرک مانندی راه انداخته بود. بزغاله ها و بره های تازه به دنیا
آمده روی چمن ها در حال بازیگوشی و چند تکه ابر در آسمان آبی به دلیل بادی که می وزید در شتاب بودند. ساعتی خوش بود برای مردم ایلی که ۱ سال به سختی زندگی کردند. گویی ۱سال، طبیعت با آنها قهر کرده بود. همه به خاطر وفور رحمت الهی در آن سال شاکر بودند و لبخند شادی بر لب داشتند ولی این لب های زیبای صنم (بت) بود که از ۱سال قبل فقط لبخند تلخ را مهمان خود کرده بود!…
