رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود pdf رمان با باد میخوانم از بهیه پیغمبری

دانلود رمان با باد میخوانم pdf از بهیه پیغمبری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

داستان در مورد دختری هست که در کودکی در یک سانحه مادر خود را از دست می دهد، پدرش بعد از این اتفاق او و برادر کوچکش را به دایی شان می سپارد و دیگری سراغی از آنها نمی گیرد سال ها می گذرد و از انجا که زن دائی اش ذاتا انسان خوب طینتی نبود او را به اجبار به عقد یک روانی در می اورد. بعد از مدتی در یک برخورد اتفاقی هنگامی که شوهرش مثل همیشه قصد آزار رساندن به او را داشته دچار سانحه ای می شود و از دنیا می رود…

خلاصه رمان با باد میخوانم

برای رفتنم نسا چوبی شامل چند دست لباس از پیراهن های رنگ رو و رفته خودش را برام آورد و یه روز صبح زود در حالی که سوز و سرما بی داد می کرد مرا به همراهی آقارحمان و شاغلام به گاراژ فرستاد. وقت خداحافظی فقط تا دم در حیاط آمد. هیچ یک از بچه ها، حتی فرخنده هم جلو نیامدند. نسا از چند روز پیش مدام توی گوشم از فداکاری های خود و شوهرش در حق من و برادرم می گفت. دم در با بوسه ای تصنعی آخرین سفارش ها را کرد.

(حواست باشد دختر خوب و حرف شنویی باشی و کاری نکنی که برای ما و آقا رحمان بد شود! هرچه باشد آنها با هم فامیل اند و هر و بد خوب به تو پای نزهت و فامیل زن آقارحمان نوشته می شود) بعد توی کوچه سرک کشید و وقتی از خلوت بودن آنجا مطمئن شد را را برای خروجمان باز کرد و با شـتابی وصف ناپذیر در را پشت سرمان بست. همین که صدای بسته شدن در به گوشم رسید، قلبم هری ریخت پایین. می دانستم دری که سال ها پیش با مکر و

دروغ پدرم به اجبار به رویمان باز شد، دیگر هرگز بـا هیچ تهدیدی به رویم گشوده نخواهد شد و این آخرین دیدار من از آنان و این خانه خواهد بود. ترس همه وجودم را می لرزاند و آشوبی بی انتها مرا که هیچ وقت دور از تر سر گذرمان نرفته بودم، در خود پیچید به شدت چلاند! مضطرب و پریشان بودم و پاهایم یارای رفتن نداشتند. در واقع برای منی که هرگز با کسی مراوده و معاشرتی نداشـته و دست راست و چپم به را سختی از یکدیگر تشخیص می دادم…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
داستان در مورد دختری هست که در کودکی در یک سانحه مادر خود را از دست می دهد، پدرش بعد از این اتفاق او و برادر کوچکش را به دایی شان می سپارد و دیگری سراغی از آنها نمی گیرد سال ها می گذرد و از انجا که زن دائی اش ذاتا انسان خوب طینتی نبود او را به اجبار به عقد یک روانی در می اورد. بعد از مدتی در یک برخورد اتفاقی هنگامی که شوهرش مثل همیشه قصد آزار رساندن به او را داشته دچار سانحه ای می شود و از دنیا می رود...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    با باد میخوانم
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده
    بهیه پیغمبری
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    394
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,413 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.