دانلود رمان آوای درنا pdf از زینب ایلخانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نورا دختری که به عشق تمام دوران زندگیش دیار اعتراف می کنه و با علم به مرموز بودن دیار وارد زندگیش میشه… طی مدتی که با دیار زندگی می کنه میفهمه که رازی تو زندگی دیار هست که از فهمیدنش توسط دیگران واهمه داره… در کشمکش برای فهمیدن راز دیار می فهمه حامله اس و نمیدونه تکلیفش با دیاری که بچه نمی خواد چیه تا اینکه…
مامان همیشه جدی و قوی بود. حتی گاهی تندی زبونش من و نیلا و نعیما رو هم اذیت می کرد. اما هر کی میشناختش می دونست توی دل این زن فقط مهربونی و خیرخواهی هست. یه وقت ها از اینکه دلش برای همه جز خودش می سوخت خیلی غصه م میشد. مامان و بابام آدم های بدی نبودن، فقط آدم زندگی هم نبودن! این جمله گفتنش راحته و قبول کردنش سخت، اما وقتی قبول کنی راحت تر می گذری، جاری میشی، راحت تر رود میشی.
آقاجون خدا بیامرز به جای مامانم تصمیم گرفته بود و جواب خواستگاری حاج مرتضی برای پسرش رو داده بود. بعدا هم که کاشف به عمل اومد پسر حاج مرتضی هیچ وقت چشمش دنبال نعیمه خانم قصه ما نبود.. مشکل هم همینجا بود. بابام نه چشمش نه قلبش هیچ وقت پیش مامان گیر نکرد! مطمئنم مامان هم از همون سال های اول زندگی این رو فهمیده بود، اما به زور می خواست این پرنده رو جلد کنه. زورشم فقط به سبک خودش میزد!
شاید اگه سعی می کرد یکم نرم باشه، یکم شبیه زن های دیگه بلد باشه همیشه قوی نباشه موفق میشد… آره همینه! شاید مامان باید سعی می کرد. زور زدن واسه هر رابطه ای فقط خودت رو خسته میکنه و طرف مقابلت رو دلزده… اما تلاش کردن پویاییه… تهش هر چی بشه با لبخند به خودت توی آینه نگاه میکنی! بابا از اون دسته مردهای زیرآبی برو نبود! بابای من کلا یه مدل بود، به قول معروف یه رو داشت! حالا شاید آوای همون یه رو هم….