پست های ویژه
دانلود رمان این مرد کابوس من است pdf از نیلوفر نام آور برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دلارام توسط گپی تو تلگرام با پرهام آشنا میشه و بعد چند ماه دوستی مجازی قرار میذارن همدیگه و ببینن. پدر دلارام طی سانحه ای که تو مهمونی خانوادگیشون رخ میده فوت میکنه و مادرش فلج میشه… پدر دلارام به خواهرش پول سنگینی بدهکار بوده که بعد فوتش عمه دلارام اقدام به فروش خونش میکنه… در این حین پسر عموی پدر دلارام اون و مادرش سرپرستی میکنه. شاهین پسری تند خو و خودرای هست که وقتی متوجه ارتباط دلارام و پرهام میشه…
آخر شب بود، تو جام دراز کشیده بودم و داشتم پیام گروه هام رو چک می کردم که باز هم اسم پرهام، روی نوار بالای گوشیم دیده شد. پیامش رو باز کردم. -سلام، بیداری؟ نفسم رو پر صدا بیرون فرستادم و مشغول تایپ شدم. -سلام، بله بیدارم، شما چرا نخوابیدین؟ -چرا انقدر سرد رفتار می کنی؟ ما الان نزدیک سه ماهه داریم چت می کنیم، تو هنوز من رو جمع می بندی؟ راحت باش باهام! – من… نمی تونم! پرهام در حال تایپ بود که پیامی از
یک آیدی ناشناس برام اومد. از صفحه چتم با پرهام خارج شدم. پیامش رو باز کردم و با دیدن متن پیامش لرز خفیفی کردم. – فکر نمی کنی از وقت خوابت گذشته کوچولو؟ دیوانه روانی… ساعت خواب من به تو چه آخه؟ بعد هم من رو ندیده از کجا فهمیدی کوچولو هستم! بدون این که جوابش رو بدم پیامش رو پاک کردم. دم عمیقی از هوا گرفتم تا با اضطرابی که به درونم نفوذ کرده بود غلبه کنم. یک مرتبه در اتاق باز شد و مامان وارد اتاقم شد.
چراغ اتاق رو روشن کرد و اومد لبه تختم نشست. خواست چیزی بگه که با دیدن چهره ام، مشکوک گفت: -دلارام؟ چرا رنگت پریده. -من؟ نه بابا، فکر می کنی. -مطمئنی؟ اگه چیزی شده بگو بهم دخترم. – نه مامان چیزی نشده… باور کن! از نگاهش میشد فهمید که باور نکرده، حتما قیافه ام بدجور تابلو شده! یه کم خیره نگاهم کرد و بعد اخم ظریفی بین ابروهاش نشست و با لحنی شرزنشگر گفت: -بچه یکم هم درسات رو بخون، به بابات میگم گوشی رو بگیره و…
