دانلود رمان و دیگران pdf از محبوبه میر قدیری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
این داستان حکایت عشقی بدفرجام است. قصه تنهایی است و ترس. ترسی ابدی، ترسی زنانه، اما آنچه زن تجربه میکند. نه عشقی راستین، نه احساسی غرورآفرین که بتوان آن را فریاد کرد و در حریم امن آن آشیان ساخت؛ بلکه فرورفتن در دامچههای احساسی تند و گنگ و همراه با شرمساری است؛ دست بردن به کاسه دیگری و دزدیدن چیزی که سهم تو نیست...
به من نگاه کردی زینت. من به رویت لبخند زدم و تو لبخندم را جواب گفتی. تو سرشاری از مهر، سعادت و اعتماد به نفسی که مادرها وقت زایمان دخترشان پیدا می کنند. مثل یک طاووس می خرامی! انگار می خواهی همه بدانند که در اتاق شماره نه دختر باردار توست و فردا یا پس فردا هم سزارین می شود و فرزندش نوه تو را به دنیا می آورد. نسل تو و او ادامه یافته و ادامه خواهد یافت. فردا شاید بیشتر آشنا شویم. تو خواهی پرسید:
«ناراحتی شما چیه؟» و من؟ شاید حرف توی حرف بیاورم و جوابت را ندهم، یا دروغ بگویم، شاید هم خودم را بزنم به مسخره گی، لودگی. آن جور که راضیه سال پیش می گفت. می گفت و بلند می خندید. خودمو خلاص کردم، خلع سلاح! می گفت و می خندید. بعد، یک روز که تنها بودیم می پرسیدم: «سخت نبود؟» همانجور که سرش پایین بود و مینوشت جواب داد: «چی سخت نبود؟» گفتم: «عملت؟» گفت: «من که بیهوش بودم. بعدم برام مسکن می زدن.»
خودکار را کنار گذاشت و سرش را بالا گرفت. حالم خوب نیست، یه جوری ام! گفتم: «کارتو بده من انجام میدم.» گفت: « نه، سرم گرم باشه بهتره) خندید، یکباره، بلند و با کف دست به زیر شکمش زد) خاک بر سر یه مشت آشغال جمع کرده بود تو خودش. حقش هم بود از بیخ و بنیاد درش بیارن.» خندیدم. او هم خندید و گفت: « یکی از غده هاش این هوا بود! ( نشان داد، با دست راست به شکل کاسه ای) قد سریه بچه. (صدایش را نازک کرد.) یه بچه خوشگل مامانی…