پست های ویژه
دانلود رمان ساقی (جلد اول) pdf از زینب عامل برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام آراز یه مرد پولدار که بعد از فرار نامزدش تو روز عروسیش برای انتقام میره سراغ نزدیک ترین دوست نامزدش یعنی ساقی چون فکر میکنه ساقی از همه چی خبر داره… و ساقی دختری که سال هاست عاشق آرازه اما با انتقامی که آراز ازش میگیره و بی آبروییش مجبور میشه کلفت خونه ی آراز بشه…. اما حالا وقتش رسیده که ساقی انتقامشو از آراز بگیره. یه دختر با اینکه مذهبیه اما با لوندی آراز رو عاشق خودش میکنه و…
سجاده ام را جمع و چادرم را از سرم باز کردم. بعد از اینکه چادر را تا کردم همراه سجاده داخل کمد گذاشتم. سجاده و چادر نمازم یادگار مادرم بود. کهنه شده بودند، اما دلم نمی آمد با چادر و سجاده ای جز آن ها نماز بخوانم. هر وقت چادر مادرم را بر سرم می انداختم و قامت نماز میبستم احساس می کردم بالای سرم ایستاده و با لبخند تماشایم می کند. درست همین زمان بود که آرامشی عجیب در قلبم سرازیر میشد و پر می شدم از فکر های خوب و لطیف.
پشت میز تحریرم نشستم. نگاهم روی گلدان کاکتوس کوچکی که افروز برایم خریده بود خیره ماند. از صبح بیست بار پیام زده و تماس گرفته بود تا بداند راجع به قضیه ی کار با حاج بابا صحبت کرده ام یا نه. واقعیتش توانش را در خودم نمی دیدم. از مخالفت و اخم و تخم های حاج بابا واهمه داشتم، اما وقتی گوشی ام برای بار بیست و یکم زنگ خورد و نام افروز روی صفحه نقش بست تردید هایم را کنار زدم. بالاخره یک بله یا خیر جوابم بود و
نهایتش اخم و تخم و چند حرف طعنه آمیز. تماس افروز را رد کردم و برایش در یک پیام نوشتم که الان قصد صحبت با حاج بابا را دارم. از جایم بلند شدم و دستی به موهای بلندم کشیدم. تیشرتم را مرتب کردم و از اتاقم بیرون آمدم. حاج بابا بعد از خوردن شام عادت داشت شبکه ی خبر را دنبال کند. گاهی هم کنار ساعد مسابقه تیم فوتبال مورد علاقه اش را می دید. قبل از اینکه کنارشان بروم یک سینی چای ریختم و همراه گز و شکلات به پذیرایی برگشتم…
