دانلود رمان سورنای تیراژ pdf از زهرا لاچینانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رمان از تهران شروع میشه در استرلیا چرخ می خوره وارد ایران میشه به سرزمین کردستان میره و میان عشایران غیور سرزمین چادر میزنه و… فراز و فرود قصه بسیار بالاست! درگیر ماجراهای عاطفی میشیم! درگیر جنگ، بی کسی، مهاجرت، قدرت، پول و… موارد بسیاری میشیم. شخصیت ها از یک قشر جامعه نیستن! و در این رمان هم با طبقه ی مرفه و هم طبقه ی ضعیف هم احساس میشیم…
موهایم را سفت با کلیپس بالای سرش جمع کرده بودم که زیر مقنعه از ریشه درد گرفته بودند و مثل این بود که شکسته باشند. اوایل پوشیدن حتی شال و روسری برایم سخت بود و بیشتر روی شانه ام آویزان می کردم اما این مدت که مجبور شده بودم، بپوشم تا حدودی با آن کنار آمده بودم و مثل اوایل اذیتم نمی کرد. دوباره به چهره ی خشک و بی روح خودم زل زدم. همه می گفتند چشمان گیرایی دارم گونه هایم درشت و به قول زندایی
گلگون بود اما الان مدتی بود که تکیده و صورتم استخوانی شده بود. اما این ها اصلا اهمیت نداشت. مهم عزیزم بود که حالا کنارم نبود و در زندان اسیر چنگال قدرت و پول بود و تا آن لحظه، تقلا های من عشق من، نه تنها نتوانسته بود او را آزاد کند بلکه باعث شده بود بیشتر میان چنگال قدرت له شود اما من قصد عقب نشینی نداشتم . اگر برای آزادی اش ، عشقم را قربانی می کردم هم او را می کشتم هم خودم را پس باید هنوز تلاش می کردم تا
آن جا که جا داشت. آسانسور در طبقه ی دوازدهم توقف کرد پیاده شدم و با خودم فکر کردم که باید یکبار دیگر قوی تر از قبل استین بالا بزنم و برای نجاتش تلاش کنم. این آخرین فرصتم بود! زنگ در خانه ی دایی فرها را که فشردم، دنیژ در را باز کرد. خم شدم و گونه اش را بوسیدم -سلام کژال جون! -سلام خشگل خودم! کفش هایم را از پا بیرون کشیدم و وارد خانه شد دنیژ زودتر از من به داخل دوید و گفت: بابا، بابا، کژال جون اومد…