دانلود رمان گردون pdf از فاطمه دشتی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آدرین جوانی زخمخورده است. یک زخم نه، هزاران زخم بر روی قلبش خودنمایی میکند؛ آن هم به جرم بیگناهیاش. او برای انتقام همراه دوستانش روانه سرزمین پارت میشود؛ چراکه «خون پارتی» را مسبب دردهایش میداند؛ اما امان از بازی گردون که عاشقانه، دل و دین میرباید.
-آنتونیوس! به خدای خدایان، ژوپیترِ* بزرگ قسم که اگر تا لحظه ای دیگر حاضر و آماده در مقابل دیدگانم نباشی، با خنجرم چشمانت را از کاسه بیرون خواهم کشید! هرکسی جای آدرین بود، خشمگین میشد؛نفس عمیقی کشید تا بر خود مسلط شود. هادریان با اخم دستش را بر شانه آدرین گذاشت و بلند گفت: -آنتونی! بدان که حتی اگر آدرین دلش به رحم آمد و از مجازاتت صرف نظر کرد،
من اندیشه ی او را عملی خواهم کرد! پس گمان می کنم هر چه زودتر بیایی به سود تو خواهد بود. هادریان فردی خشمگین بود که برای ماموریت آنتونی و آدرین را همراهی می کرد. او اگرچه بسیاری از اوقات بدخلقی می نمود؛ اما می توانست پشتیبانی بزرگ برای آن دو دوست باشد. وی به شدت به سرزمین و وظیفه اش متعهد بود و همین ایجاب می کرد که در برابر افراد حواس
پرت و بیخیالی همچو آنتونیوس سختگیر باشد. آنتونی پس از گذشت دقایقی، بالاخره از پشت پرده ی میانه ی چادرش بیرون آمد. تمام آن ها در هوای زمستانی ساکن چادرها بودند. ضعیفانی که با اندک سرمایی جانشان در می رفت، نمی تواستند از آنان باشند. فضای داخل چادر چیز زیادی نداشت. کف با حصیری پوشیده شده بود. وسایل رزم در گوشه ای رها شده بودند…