دانلود رمان دلفریب pdf از هاله نژاد صاحبی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
لیلی شکیب، به زندان افتادن پدرش مصادف میشه با آزار و اذیت لات های محله! پناه میبره به علی. مردی که پانزده سال ازش بزرگتره و بعد از مرگ همسرش قصد ازدواج نداره. اما مجبور میشه لیلی رو عقد کنه، اما فقط ….
اصرارهای مداوم محمود عصبی اش کرده بود. دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید و برای به پایان رساندن این مکالمه مضحک، جواب داد: -صبر کن محمود .من الان خون به مغزم نمیرسه .صبر کن یکم حرفاتو بالا و پایین کنم برای خودم .خبرت میدم . کمی محمود هم که زمان مکالمه اش به اتمام رسیده بود، صدایش را پایین آورد و گفت: -من روت حساب کردم مرد. ناامیدم نکن.
گفت و بدون آنکه بداند چه به روز علی آورده مکالمه را قطع کرد. موبایلش را روی میز شیشه ای جلویش گذاشت و سرش را بین دست هایش گرفت. حتی تصور اینکه زنی بعد از سمانه در خانه اش باشد، قلبش را مچاله می کرد. هر چند که موقت و صوری باشد… اما اسمش کنار اسم سمانه در شناسنامه اش قرار می گرفت. و او این را خیانت به عشق اش می پنداشت.
مستاصل سرش را تکانی داد و نالید: -خودت راهی پیش روم بذار خدا. صدای اذان را که شنید، تامل نکرد و بلافاصله از پشت میزش برخاست. موبایل و کلیدهای مغازه و خانه اش را برداشت و بیرون رفت. از شدت ترس دندان هایش به هم می خوردند. احساس می کرد فاصله ای تا مرگ ندارد. – تمام وجودش یخ زده بود و نفسش یکی در میان بالا می آمد. با وجود آن که اطمینان داشت درهای خاته قفل هستند…