دانلود رمان دلبر و وحشی pdf برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
اولین باری که دیدمش، کشش وحشیانه ای بینمون ایجاد شد و خشکم زد. من یه پرستار بچه بودم و اون سرپرست بچه ای بود که قرار بود ازش پرستاری کنم. اما، اون رییس قدرتمند مافیاست. شیطان مقابل من بود. قدرتمند و جذاب….
کنارش قدم برداشتم، یعنی تند قدم برداشتم، دقیق تر کوفتیش میشه که داشتم می دوییدم. لعنت بهش. -اسم من، اوریله. اسم تو چیه؟ سعی کردم ب اجتماعی به نظر میام و خیرسرم نشون بدم سرعتی که دارم حرکت می کنم اصلا اذیت کننده نیست و مثل قدم زدن همیشگیمه، درحالی که داشتم نفس نفس می زدم. دوباره به غرغر زیر لبی ای کرد و حالت چشماش عوض نشد و گفت: -مخ.
دلم می خواست بگم “چی ؟” یا بزنم زیر خنده و یا مثلا ادای باشعورا رو در بیارم و بگم “منو ببخشید” اما خب هرچی می گفتمم درست نمی شد. فکر کنم اسمش رو درست شنیدم دیگه. یه جورایی اسمش مناسب با سر بدون موش بود. خودمو یه آدم باشعور نشون دادم و بدون اینکه چیزی بگم، مشغول دیدزدن حیاط عمارت شدم. دوتا ” مخ ” دیگه باکت و شلوار مشکی ما رو تا خونه نگاه کردن.
بی اعتمادی توی چشماشون موج می زد. برای اولین بار فکر کردم که خودم رو گرفتار چه جهنمی کردم . رییسم کی بود؟ خب مسلما وقتی بهم گفتن به کار جدید پیدا شده، رفتم راجبش تحقیق کردم. توی گوگل “یوری ولکو” روسرچ کردم چیزی که بالا اومد، عکس یه تاجر فوق العاده زیبا بود که زنای خوشگلی توی مهمونیاش همراهیش می کرد. هیچ اشاره ای به این قصر بزرگ نشده بود…