دانلود رمان آتش سودای دل pdf از مبینا نور افکن برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سودابه قرصی به پسری که مورد علاقهاش میده و اون رو به سمت خودش میکشه خودش رو تقدیمش میکنه و درست روزی که متوجه میشه از مهرداد حامله است… مهرداد…
با خستگی آخرین کارتون رو هم روی زمین گذاشتم و صاف ایستادم، کمرم داشت نصف می شد. _سودابه با سرویس بر می گردی؟ با یادآوری این که قرار بود برم خرید آه از نهادم بلند شد و با خستگی لب زدم: _نه کار دارم. باشه ای زمزمه کرد و از انبار بیرون رفت. دستکش هام رو روی کارتن گذاشتم و به سمت رختکن قدم برداشتم. روی صندلی جلوی کمدم نشستم.
چشمام رو برای چند دقیقه ای بستم. وقتایی که شیفت شب می موندم جون تو تنم نمی موند. نگام که به ساعت خورد هینی کشیدم و دستم رو روی پیشونیم کوبیدم. نیم ساعت گذشته بود من هنوز پیش رئیس نرفته بودم. رئیس قبلیمون زن میانسال با انصافی بود هر جوری باهام کنار می اومد، ولی می گفتن پسرش یک حرکت اشتباه لازمه بکنی تا اخراجت کنه.
قلبم از ترس می کوبید و از استرس دست هام یخ زده بود. به ناچار لباس هام رو عوض کردم و با برداشتن کیف رنگ و رو رفتم از رختکن بیرون اومدم. _دختر کجایی تو رئیس سراغت رو می گرفت. ترس توی وجودم رخنه کرد و با افسوس زمزمه کردم: _پس اخراج می شم…! با قدم های شل به سمت پله ها رفتم و تا به طبقه ی دوم برسم، صد بار نفسم گرفت…