دانلود رمان دل من pdf از ا_اصغرزاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هلیا، گلی که از درون گل دیگری روئیده است. یک شباهت و یک عشق یک طرفه گاه سرنوشت را برهم می ریزد و آرامش قلب را تا مرزِ نیستی می کشاند…
با دو درو باز کردمو نفس زنان از پله ها بالا رفتم که با مهرداد رو به رو شدم خواستم دوباره برم بالا که گفت چخبرته چرا عجله داری با عجله گفتم گوشیمو جا گذاشتم نگار منتظرمه… گفت حالا کجا میرین انقد عجله دارین من: دوردور . مهرداد اخمی کرد و گفت: دور دور ینی چی درس حرف بزن. با جیغ نگار که از حیاط میمومد رو دستی زدم تو سرمو با عجله رفتم بالا.
گوشیمو برداشتمو دوباره برگشتم رفتم سوار ۲۰۶ نگار شدم و رفتیم پارک نزدیک خونمون. وقتی پیاده شدم نگار چپکی نگام کرد و گفت: خاک تو سرت هلیا می خواستی دیرتر بیای. یه گوشی برداشتن چقد طول می کشه. چشامو گرد کردم و گفتم حالا یادت افتاده تازه زد تو سرمو گفت نکن چشاتو اونجوری گرخیدم حالا چرا دیر آمدی واقعا؟
من: بابا این مهرداد تو پله ها گیرم انداخت گفت کجا میری با این عجله گفتم با تو میرم دوردور. اونم عصبانی شد با این حرفم نگار چشاش برق زد و گفت جونم غیرت. یه دونه کوبیدم تو سرشو گفتم خفه حالا برو پفک بخر بیا بخوریم نگار اوقی کرد و گفت متنفرم از پفک ولی الان میرم چیپس و تخمه میخرم و با دو ازم دور شد…