دانلود رمان تابوشکن pdf از فاطمه قیامی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پرند بزرگمهر از بچگی با علیرضا بزرگ شده و خودش فکر میکنه احساسش به علیرضا برادرانه است ولی در واقعیت نیست… درست یک روز قبل از عقدش با علیرضا غیب میشه و …
از در دانشگاه که بیرون آمدیم با تک تک بچه ها خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادم با رسیدن اتوبوس به سختی از لا به لای جمعیت خودم را بالا کشیدم و داخل شدم مثل همیشه هنذفری را از داخل کوله پشتی در آوردم و بهش وصل کردم. با شنیدن صدای خواننده موردعلاقه ام چشم هایم را بستم.
سعی کردم فکرم را از اتفاقات این چند وقته دور کنم اما انگار نمیشد. هروقت سعی می کردم به موضوع فکر نکنم. بدتر ذهن و خیالم به آن سمت پرواز می کرد. باید با این پیامک های گاه و بی گاه که معلوم نبود از سمت چه کسی است؟ چه می کردم؟ به بابا می گفتم؟ خب مسلما نه، بابای مهربانم آنقد درگیری روزمرگی های خودش هست که دوست ندارم اذیتش کنم.
به مامان هم که اصلا، تا بخواهم برایش توضیح بدم چی به چی است؟ عمری گذشته. بهترین گزینه ممکن در حال حاضر علیرضا است اما چطوری این مسئله را بگویم بهتر نیست خطم را عوض کنم؟ فکر بهترین راه حل این است با بهانه ای خطم را عوض کنم تا از شر این پیام ها راحت شم. با ترمز یکدفعه ای اتوبوس به خودم آمدم و…