دانلود رمان یار باش pdf از نیاز.شین برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
باده دختر سادهای که خدمتکار مرد مسنی میشه و توی اون خونه رشد میکنه. اما یه روز با پیشنهاد عجیبی مواجه میشه…باردار شدن از تک پسر خونه، شهیاد! تک پسری که توی پرقو بزرگ شده ولی مغرور نیست…خشن نیست…فقط بابت خیانت زنش دل شکستش و باده…زنی از تبار رسومات مزخرف این دنیا که زن مردی بود و خدمتکار خونهی شوهر…دختری که در هفده سالگی شوهر کرد و در سن نوزده سالگی طلاق گرفت و…
_به کجا چنین شتابان بابا جان؟
لفظ باباجانش را اگر روز اول اشک به چشمانم داده، امروز روی لبم لبخند کاشت. آرام، همان گونه که او از من انتظار داشت، قدم به سمتش برداشته و آرام گفتم:
_کلاسم دیر شده!
سری تکان داد و دست در جیبش کرد و چهارتراول روی میز گذاشت، لب به اعتراض گشودم ولی او… با گذاشتن پیپ در جای سابقش، مهر اعتراض به شکوهام زد. دستم چنگ زد بر تراول ها و امروز حتما برای خودم یک مانتو میخریدم. روانهی اتاق زیر پلهها شدم و لباس جیگری رنگ را وسط اتاق از تن کندم. موهای مواج و قهوهای رنگم را با کلیپس بستم.
شلوار مشکی رنگ و مانتوی سورمهای را تن کرده و پس از پوشیدن مقنعهام به خاطر نداشتن وقت برای آرایش کردن افسوس خوردم ولی در آخر، با زدن ریمل و رژ لبی از اتاق خارج شدم.
_ماشین دم در منتظرته!
از خداخواسته لبخندی حوالهی مرد دیده شده در تمام روزهایم کردم و با قدم های تندم، باغ پر از درخت را گذراندم. در بزرگ آهنی را گشوده و سربه زیر، همان گونه که از یک دختر مودب انتظار میرفت، در ماشین بزرگ سیاه رنگ را گشودم. با سوار شدنم، راننده سلامی داد و حرکت کرد. گوشی فشرده در دستم، چشمکی زد و من مطمئن بودم که یارا، مرا میکشت.