دانلود رمان به سبزی دست های تو pdf از الناز پاکپور
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، پلیسی
خلاصه رمان به سبزی دست های تو
این داستان، قصهی دو انسان است؛ از دو دنیای دور، با دو زبان متفاوت. یکی، از سرزمین واقعیتهای تلخ آمده؛ جایی که لبخندها همیشه پشت پردهای از رنج پنهاناند. و دیگری، از دنیایی ساختهشده با شعر، رنگ، نور و خیال… اما سرنوشت، خوب بلد است چطور دو مسیر نابرابر را به هم برساند. هیچ دیداری بیدلیل نیست، هیچ حضوری اتفاقی نیست. آدمهایی که پا به دنیای ما میگذارند، آیینهاند؛ آمدهاند تا چیزی را در ما روشن کنند، تا اشتباهی را اصلاح کنند، یا زخمی را کهنه نباشد، ترمیم کنند. و گاهی، صدای یک نفر… صدای سادهاش، خندیدنش، گفتنش… یادآور حجمینهای سبز میشود در دل یک ظهر خسته. یادآور امید. و همینطور، آرامآرام، تفاوتها رنگ میبازند، دلها یاد میگیرند چطور نزدیک شوند، و جایی میان حقیقت و خیال، جایی میان درد و رویا… عشق شکوفه میزند. “پایان خوش”
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان تروما
دانلود رمان اوراکل
قسمتی از رمان
امیر علی در حالی که با دقت عکس ها رو برسی می کرد با اخم عمیق این همه دوستاش پسرن… سعید که به زور خنده اش رو جمع می کرد: اقای تابان شما با این گروه کلاس مشترک دارید، اقای بردبار قرار نقش دستیار شما رو بازی کنن، می دونیم که بچه ها هفته ای یه شب میان منزل شما… _بله…شعر می خونیم، فیلم می بینیم نقد می کنیم…. ولی ایشون رو نمی شه به جای هنرمند جا زد، من فکر دیگه ایی دارم….میگم ایشون روان شناسن و دارن تحقیق می کن راجع به دلایل انزوای هنرمند….این جوری می شه نگاه های نافذ و بد اخمی ایشون رو توجیح کرد… سعید که دیگه به وضوح می خندید: نفرمائید استاد عالی قدر ایشون منبع اخلاقند. امیر علی چپ چپ به سعید نگاه کرد: امروز باهاشون کلاس دارید؟؟ _بله نیم ساعت دیگه شما هم بیاید، قرار یک سفر به اصفهان بگذاریم فرصت خوبیه تا باهاشون بر بخورید.
سعید زیر چشمی به امیر علی نگاه کرد: پس ما تو راهرو منتظر کلاس شما می ایستیم. امیر علی: درد!!! به خند خلاص شو. سعید با خنده نسبتا بلند: اخه واقعا بند خدا…اونو چرا می خواستی بزنی؟!! امیر علی با لبخند کم رنگ: اره بنده خدا….ولی اخ جون روانشناسم شدم. _چه تحقیق با کلاسی هم برات جور کرد. در مشام امیر علی بوی شاتوت پیچید و صدای صحبت دو دختر جوان در راهرو. دختر: ولی راست می گه دیگه،سفید نپوش خوب. _ای بابا تو هم مثل گیتی جون منو مقصر می دونی!! در عین این کلمه دخترک سبک و راحت با نسیمی از بوی شاتوت بی توجه از کنار مرد جوان رد شد. سعید: خودش بود نه؟؟؟ امیر علی از بهت در مییاد: اره فکر کنم…. تابان دستی رو شانه علی می گذاره:بریم تو؟ علی با سعید خداحافظی می کنه و وارد می شه. ورود دکتر تابان به کلاس همراه مرد جوان همهمه کلاس رو به سکوت کنجکاوانه تبدیل می کنه
امیر علی به ته کلاس نگاه می کنه به فهیمه که مثل دستگاه اسکن نگاه می کنه،پاشا که همه حواسش پی نازیلاست، مهران که معلومه اندکی کنجکاوه و در اخر…. اون موجوده بی نهایت ظریف و زیبا که با مانتوی سفیده بلندومو های جعد داره خرمایی که از همه طرف از مقنعه بیرونه با بی خیالی سبک باری داره نگاهش می کنه… عرق رو پیشونیش رو پاک می کنه و تازه متوجه می شه که چندین نفر دارن ارزیابیش می کنن. تابان این سکوت ازار دهنده رو می شکنه: می بینم که بلاخره چیزی توجه شما رو جلب کرد. چند نفری می خندند. مهران: استاد ایشون مدل کلاس طراحی که نیستن؟! تابان با خنده به اخمای در هم امیر علی نگاه می کنه: نه. _اخه ما شالا به این قدو هیکل. لودگی و لحنه پر حسرت مهران کلاس رو رو هوا می بره… اما نازیلا فقط لبخندی عمیق می زنه… تابان که به زور خودش رو نگه داشته با خودکار رو میز میزنه.
بچه ها تقریبا ساکت می شن. نازیلا رو صندلیش جا به جا می شه و به چهره بی نهایت جدی علی خیره می شه و با صدای رسا رو به امیر علی: شما از دست این اقا تپل ما ناراحت نشید یه چند وقتیه مردا توجه شو جلب می کنن. کلاس این بار تقریبا منفجر می شه. امیر علی اما اخماش بیشتر می شه. مهران: چشم سفید این حرفا چیه می زنی چرا بازار منو کساد می کنی. تابان: بسه بسه بچه ها….حالا حتما نباید جلسه اول خودتون رو نشون می دادید،می دونم دارید از فضولی میمیرید ایشون روانشناسند دارن جایگاه هنرمند در جامعه، مسائلشو دلایل انزواش رو برسی می کنن… چند وقتی تو برنامه ها و کلاسا هستند.با هاشون همکاری کنید. صدایی از صندلی اول: اسمشون استاد. امیر علی رو به کل کلاس: علی اخوان…. صدای بم و لحن محکم ونظامی علی راه هر عکس العملی رو بست.