پست های ویژه
دانلود رمان شاید حوا معشوقه شیطان بود pdf از ن.امیدیان برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان راجب رها، دختر خونده یک خونوادست که به دنبال خونواده اصلیش میگرده..سخت تلاش میکنه اما به جایی نمیرسه..زندگی آروم و بی دغدغه ای داره تا اینکه امیر..بر می گرده..!
قطره سمج عرق..از لا به لای تار های وز شده و شلخته پشت سرم..سُر خورد و روی انحنای ستون فقراتم تا کمر شلوار جین یخی رنگ توی پام کش اومد. نفسم سنگین بود.. با برگه های توی دستم..خودم رو باد زدم.. پر شالم رو که سر کشانه تاب خورده بود و از روی شونم پایین افتاده بود رو به جای اولش برگردوندم.. قدمام رو محکم تر برداشتم….جیغ انگشت کوچیک پام از سایش مکررش با دیواره زبر کتونی آل استار پام بلند شد.
از بطری آب معدنی دستم آب خوردم و خالی که شد..پرتش کردم توی سطل آشغالی که از کنارش می گذشتم.. شاهین توی گوشم فریاد میزد.. یکی از گوشی های هندزفریم رو دراوردم و رها شد روی سینم..با هر قدمم تاب خورد.. کنار خیابون ایستادم و برای پرایدی که رد میشد دست بلند کردم..
_مستقیم
راننده ترمز کرد..چند قدم جلو رفتم و در عقب رو باز کردم و نشستم..راه افتاد..صدای اهنگم رو کم کردم و به پیام های نخوندم سر زدم.. مامان گلی نوشته بود که..”آمدی یک عدد شیر بیاور..”
لبخند زدم و سریع تایپ کردم.. ”چشم مامان گلی..”
نفس عمیق کشیدم و سر کوچمون گفتم:ممنون اقا ..پیاده میشم.. اسکناس هزارتومنی توی دستم رو گرفت ..پیاده شدم و رفتم سمت سوپر مارکت.. آقا سید با دیدنم لبخند زد..
_به به سلام خانوم..مامان اینا خوبن؟
لبخند زدم:سلام اقا سید..خوبن الحمدالله..شیر دارین؟
_دارم بابا جان..
لخ لخ کنان رفت و از تو یخچالش یه بطری شیر برداشت و روی میز شیشه ای جلوم گذاشت..
_بیا عزیز جان..چیز دیگه نمیخوای؟؟..
میخواستم بگم نه..اما چیپس سرکه نمکی توی قفسه عجیب چشمک میزد!
