دانلود رمان راند دوم pdf از ساحل بهنامی (راز-شاهتوت) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
این رمان جلد دوم رمان رئیس کیه از همین نویسنده است. سرگرد پویش اریا … افسری وظیفه شناس … که با یه دنیا امید و وطن پرستی وارد گروه رئیس میشه تا بتونه هویت کسی که همیشه چیزی جز اسم رئیس رو یدک نکشیده پیدا کنه . تو این راه از چند نفر کمک میگیره . مثل یه دزد … یه پلیس … یه نابغه ریاضی … یه جاسوس … یه هکر … و یه راننده . اما همه چیز مطابق افکار سرگرد پیش نمیره … اول دلش و می بازه و بعد بازی رو … رئیس کسی نیست جز صنم … دزدی که قلب سرگرد و هم به سرقت برده . اما رئیس … از همه ی ماجرا باخبره و اخر بازی پویش و از میدان بیرون می فرسته … تا به همه ثابت کنه … مثل اسم واقعیش یه اتش سوزاننده هست . اما این اتش گاهی هم بین شعله هاش خودش و قربانی می کنه … قربانی یه عشق نو پا …
دست روی دست شهاب گذاشت و به صورتش نگاه کرد . به چشمان درخشانش … به صورت معصومش … شهاب خیره نگاهش کرد . اتش بغضش را به سختی فرو خورد و گفت : هنوزم قهری با من داداشی ؟
شهاب توجهی به گفته هایش نشان نداد . اتش ارام خود را جلوتر کشید . دست دور شانه ی شهاب انداخت و بوسه ای بر گونه اش زد . سر به شانه ی شهاب گذاشت و گفت : تو دیگه باهام قهر نکن . همه باهام قهر کردن … مامان دیگه بخوابم نمیاد … بابا دیگه من و دختر خودش نمیدونه … اون برای همیشه ازم متنفره … تو دیگه تنهام نزار . تو همراهم بمون . تو باهام قهر نباش !
شهاب به سمتش برگشت . نگاهش کرد . لبخندی به روی شهاب زد و خود را بیشتر در اغوش او فشرد . قطره اشکی از گوشه ی چشم اتش چکید . زمزمه کرد : ممنونم داداشی … ممنونم . شهاب سرش را به سر اتش تکیه زد . صدای عماد باعث شد اتش تکان شدیدی بخورد . جا به جا شد و با فاصله از شهاب به سمت عماد برگشت . عماد از پله ها پایین امد و با دیدن اتش و شهاب گفت : اینجایید ؟ کل خونه رو دنبالتون گشتم .
اتش لبخندی زد : چی شده ؟
-:زهره ناهار و اماده کرده .
اتش سر تکان داد . نگاهی به شهاب انداخت و گفت : میخوای بریم داخل ؟
شهاب خیره خیره نگاهش کرد . اتش لبخندی زد و گفت : بزار چند دقیقه دیگه اینجا باشه بعد بریم .
عماد نزدیکتر شد و گفت : عماد یه چیزایی می گفت .
-:مثلا چی ؟
-:مثلا اینکه انریکو … اونی که ادعا می کنه نباشه ؟!
اتش به طرفش برگشت . عماد در چند قدمی اش ایستاد .
گفت : تو چی فکر می کنی ؟
عماد نگاهی به شهاب انداخت . سوشرتش را از تن بیرون کشید و روی پاهای شهاب انداخت و گفت : به نظر من این نقشه مهرانه !