پست های ویژه
دانلود رمان نزار از نفس بیفتم اثر پریسا حصیری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ما را همراهی کنید در داستان غیاث مرد بسیار جذابی است که سالهاست عشق در گروی نسیمی دارد که با اعتقادات خانواده ش همخوانی ندارد و زمانی که میخواهد به او بدون خانواده ش پیشنهاد ازدواج دهد می فهمد نسیم پنهانی با کسی دیگر ازدواج کرده است، غیاث یاغی شده از خانواده ش تصمیم می گیرد بر خلاف اعتقادات خانواده ش قدم بردارد و با سواستفاده از دختران جوان آبروی پدرش را به حراج بگذارد که با دختری به نام بهار رو به رو می شود دختر پاک و مهربانی که آواره شده است …
در چوبی سفید که با پنجره های کوتاه رنگی بود را هل دادم؛ صدای قیژ مانندی ازش برخاست و اتاق نه متری را چهارطاق نمایان کرد … قدم اولم را سنگین برداشتم و با دستم ذرات معلق گرد و خاک را در هوا تکان دادم. چشمان بی اشتیاقم را به گوشه و کنار چهار دیواری گرداندم؛ دیدن اتاق فرسوده با دیوارهای ترک خورده حال خرابم را بهم ریخت و بغض به گلویم چنگ انداخت، اما غده ی انباشته شده ای که راه نفسم را بسته بود، قورت دادم و خودداری کردم … جلوی یک مرد غریبه جای گریه و شیون نبود.
با تک سرفه ای به پشت سرم برگشتم و با لبخند کریه شاگرد املاک روبرو شدم … کلید را دور انگشت اشاره اش چرخاند و با نگاه پیچیده اش تمام بدنم را رصد کرد! با دیدن نگاه پرطمع مرد روبرویم رعش هایی به بدنم افتاد، اما خودم را نباختم: -نگفتین آخرش چند؟ با لبخند یک طرفه ی گوشه ی لبهای باریکش یک قدم به سمتم برداشت و من تماما خود را عقب کشیدم … اگه با ما راه بیای کمتر حساب میکنم … انتهای حرفش چشمکی به سمتم روانه کرد و زبانش را به روی لبانش کشید
قلبم محکم به قفسه ی سینه ام کوبید و استرس مانند موریانه به جانم افتاد؛ جنین کوچکم با درک ترسیدنم، به شکمم چنگ انداخت و »من دوری خواهم کرد از همه کسانی که بخواهند به تنها امیدم آسیب برسانند.« با نفرت تنهای محکم به تن لاغر و نحیفش زدم و از خانه ی کلنگی بیرون آمدم … خانم کجا میری؟پس معامله چی؟ دندان هایم را محکم روی هم ساییدم. تیز به سمتش برگشتم و تمام نیروی جمع شده در انگشتانم را روی صورت منفورش پیاده کردم …
