رمانسرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمانسرا
دانلود رمان ارباب تاریک عمارت از فاطمه.ف pdf رمان با لینک مستقیم

دانلود رمان ارباب تاریک عمارت pdf از فاطمه.ف

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه، درام، مافیایی

خلاصه رمان ارباب تاریک عمارت

هوژین، که ریشه در کردستان دارد، کودکی خود را با مصیبتی شوک‌برانگیز و مرموز از دست می‌دهد و یتیم می‌شود. مسیر زندگی او و مادربزرگش را به تهران می‌کشاند. اکنون، هوژین بزرگ‌ شده در آستانه‌ی تجربه‌ای تازه است: قدم نهادن به درون عمارتی با شکوه برای کار …

قسمتی از رمان ارباب تاریک عمارت

تمام مدت به مردی که مالک قلبم شده بود نگاه کردم چقدر احمق بودم که دل به این آدم بسته بودم، یکدفعه دوباره یاد گذشته افتادم. یاد روزی که تازه وارد عمارت شده بودم، برام همه چی عجیب بود و داشتم با دقت نگاه می‌کردم که یکدفعه به یکی برخورد کردم. با دیدنش احساس کردم یه چیزی ته دلم فروریخت چشماش به سیاهی شب بود مژه‌های بلند و پوستی گندم گون ابروهای کشیده و قد بلند بود. +دختر جون یکم دقت کن. با صداش به خودم اومدم -چیزه ببخشید اصلا حواسم نبود. +اشکالی نداره.-ببخشید می‌تونم اسمتون رو بپرسم؟ +نیما راد هستم چطور مگه؟! -هیچی همینطوری از آشنایی باهاتون خوشبختم. با لبخندی گرم وصمیمی گفت: منم همینطور. به چال گونه‌هاش نگاه کردم چقدر جذاب بود. از همون روز اول به دلم نشست و من هربار که به عمارت میومد از دور نگاهش می‌کردم تا اینکه یه روز لیوان توی دستش شکست و من که خیلی نگرانش شده بودم سریع به سمتش رفتم و دستشو گرفتم توی دستم با

نگرانی حالشو پرسیدم. از رفتارم خیلی تعجب کرده بود ولی من اصلا اون لحظه هیچی برام مهم نبود با یه حرکت دستمال گردنم رو درآوردم و دستشو بستم تا جلوی خونریزیش بگیرم. نگاه‌های خیره‌اش رو که نسبت به خودم دیدم تازه فهمیدم چه گندی زدم ولی سعی کردم خودمو خونسرد نشون بدم که گفت. +ازت ممنونم که دستمو باندپیچی کردی. -این حرفا چیه وظیفه‌اس! +به هر حال ممنونم که کمکم کردید. با لبخند نگاهش کردم ولی اون کاملا خنثی نگاهم کرد احساس کردم زیاده روی کردم پس با گفتن با اجازه مکان رو ترک کردم. قلبم به شدت توی سینم می‌کوبید وای خدایا چرا منه احمق این کارو کردم؟ الان راجب من چه فکری می‌کنه. اصلا بزار هر فکری دلش می‌خواد بکنه من که کار بدی نکردم فقط نگرانش شدم که اونم تقصیر من نیست مقصر اصلی قلبمه که با دیدن نیما اینطوری بی تابش می‌شه. چند روزی از اون ماجرا گذشته بود که دوباره متوجه شدم نیما به دیدن آقا اومده به سرعت به سمت آشپزخونه رفتم و دوتا قهوه ترک

درست کردم و توی سینی گذاشتم خودمو مرتب کردم و به سمت اتاق کار آقا قدم برداشتم در اتاقو زدم و با صدای بیا تو وارد شدم‌. نیما رو دیدم که با یه تیشرت سفید جذب؛ اندام عضلانیش نمایان شده بود و با چیزی که دیدم یه لحظه احساس کردم دارم خواب می‌بینم دستمال گردنی که اون روز بهش داده بودم رو به مچ دستش بسته بود. سینی قهوه رو روی میز گذاشتم که احساس کردم بهم خیره شده، از هیجان حتی نمی‌تونستم نگاهش کنم پس سریع از اتاق بیرون رفتم دستمو روی قلبم گذاشتم. با یاد آوری دستمال گردنم دور دستش لبخندی روی لبام نقش بست.. نمی‌دونستم الان چطوری باید هیجانمو کنترل کنم.. بعد از یکساعت صدای آقا و نیما به گوشم رسید و فهمیدم که نیما در حال خداحافظی با آقاست پس خودمو مشغول کار کردم که از پشت سرم صدای نیما رو شنیدم +من دارم میرم مراقب خودت باش! و به سرعت رفت. اون لحظه متوجه حرفش نشدم ولی بعد یه مدت فهمیدم که نیما برای کار به آلمان رفته بود و قرار بود …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
هوژین، که ریشه در کردستان دارد، کودکی خود را با مصیبتی شوک‌برانگیز و مرموز از دست می‌دهد و یتیم می‌شود. مسیر زندگی او و مادربزرگش را به تهران می‌کشاند. اکنون، هوژین بزرگ‌ شده در آستانه‌ی تجربه‌ای تازه است: قدم نهادن به درون عمارتی با شکوه برای کار ...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    ارباب تاریک عمارت
  • ژانر
    عاشقانه، درام، مافیایی
  • نویسنده
    فاطمه.ف
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    177
خرید کتاب
30,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 3 بازدید
  • 30,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " میباشد.