رمانسرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمانسرا
دانلود رمان بن بست‌ مجنون pdf از شهره احیایی

دانلود رمان بن بست‌ مجنون pdf از شهره احیایی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال، خشن

خلاصه رمان بن بست‌ مجنون

رویای یاس برای انتخاب آزادانه‌ی مسیر زندگی‌اش، سال‌ها زیر سایه‌ی سختگیری‌های خانواده‌ی مذهبی‌اش دفن شده بود. آنها حتی آینده‌ی احساسی‌اش را هم به دست گرفتند و او را به ازدواج با مردی واداشتند که هیچ عشقی میانشان نبود. این آغاز سقوطی بود که یاس را در میان آدم‌های متعصب و رفتار‌های خشنشان گرفتار کرد. ازدواج با مردی بیمار خیلی زود از هم پاشید و درست زمانی که یاس گمان می‌کرد کابوس به پایان رسیده، رازی آشکار شد؛ رازی که او و والا را در برابر هم قرار داد، آن هم در موقعیتی غیرقابل‌ پیش‌بینی …

قسمتی از رمان بن بست‌ مجنون

سرکلاس حواسش به همه جا بود، غیر از استاد. بهاره و شاپرک پچ پچ می‌کردند و استاد چندین بار تذکر داد. زیر چشمی نگاهی به میز جلویی انداخت، میثم گاهی برمی‌گشت و نگاهشان می‌کرد. یک دستش را قائم زیر چانه‌اش گذاشت اگر میثم خواستگاری‌اش می‌آمد قبول  می‌کرد یا نه؟ چشم تنگ کرد، موهای کوتاهش را بالایی می‌زد و ریش‌های بلندش تا زیر چانه‌اش می‌رسید بعد یاد حرف بهاره افتاد. صورتش را جمع کرد بهاره همیشه حرف‌های حال بهم‌زن می‌زد. نگاهش را به میز دوخت میثم هم نمی‌توانست قلبش را بلرزاند. با صدای بلند استاد یکه‌ای خورد. -خانم لطفی و فرحی بیرون! سرش به کندی سمت بهاره چرخید نیشش تا بناگوش باز بود این دختر از رو نمی‌رفت. -جانم استاد؟! از یک ساعت کلاس پنجاه دقیقه است دارین پچ پچ می‌کنین حواس من و بقیه رو پرت می‌کنین تشریف ببرین هر وقت صحبتتون تموم شد وارد کلاس بشین. شاپرک ایستاد و با تته پته گفت: استاد معذرت می‌خوام من… -بشین خانم فرحی واقعا جای این

مسخره بازی‌ها تو دانشگاه نیست. جای هر دو ترسیده بود دست و پایش لرزیدند. بهاره کوله‌اش را برداشت و گفت: بروبکس خوش باشین. جلوی چشم همه بیرون رفت شاپرک اما وحشت زده چشمش به استاد بود در که پشت سر بهاره بسته شد. صدای جا به جایی صندلی آمد. میثم با عجله از استاد عذرخواهی کرد و سمت در دوید جو کلاس شلوغ شد. استاد رئوفی نفسش را پر صدا بیرون فرستاد با نگاهی بهت زده سمت شاپرک برگشت، میثم رفته بود تا حال بهاره را بگیرد. هر دو با وحشت بهم خیره شده بودند… هر سه روی نیمکت نشسته بودند و خیره‌ی نقطه‌ای فکر می‌کردند. هنوز در شوک حرف‌های بهاره نمی‌توانست حرفی بزند. باد ملایمی وزید و چادر سیاهش تکانی خورد صدای بازی بچه‌ها و فریادشان را پارک را پر کرده بود. چشمش به پسر نوجوانی افتاد که بادکنک می‌فروخت، تعدادی بچه دورش جمع شده بودند و از سر و کول هم بالا می‌رفتند. بوی سبزه.ی نم خورده زیر مشامش پیچید. از بغل چشم نگاهی کرد، شاپرک با لب‌هایی

قلوه کرده به همان پسرک بادکنک فروش زل زده بود. نفسش را بیرون داد و گفت: من که باورم نمی‌شه؟! شاپرک پشت بند او گفت: منم باور نمی‌کنم. بهاره صدایش گرفته بود: خودم داغونم. با حرف بهاره موتورش روشن شد که تنش را جلو داد و از همان فاصله خم شد و نگاهش کرد. بهاره چشم درشت کرد: چیه خو؟ من از قیافه‌ش خوشم نمیاد دیگه. -فقط قیافه‌اش؟! شاپرک گفت و ریز خندید. یاس از جایش بلند شد و مقابل بهاره ایستاد، کش چادرش را مرتب کرد. -تو که می‌گفتی میثم تو نخ منه، حالا دیدی اشتباه می‌کردی؟ بهاره صورتش چین افتاد: پسره ی خر با اون ریش و پشمش… اومده دنبالم می‌گه “دست از لوده بازی‌هات بردار با غیرت من بازی نکن” شاپرک پقی زد زیر خنده، صدای بلندش باعث شد چند نفری سمتشان برگردند. بهاره لگدی به او زد. شاپرک دستش را بالا برد: های چته؟ کتونیم و تازه خریدم. یاس خم شد و دستانش را روی شانه‌های بهاره گذاشت: بهاره جون حواست به حرف‌هایی که به من زدی باشه …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
رویای یاس برای انتخاب آزادانه‌ی مسیر زندگی‌اش، سال‌ها زیر سایه‌ی سختگیری‌های خانواده‌ی مذهبی‌اش دفن شده بود. آنها حتی آینده‌ی احساسی‌اش را هم به دست گرفتند و او را به ازدواج با مردی واداشتند که هیچ عشقی میانشان نبود. این آغاز سقوطی بود که یاس را در میان آدم‌های متعصب و رفتار‌های خشنشان گرفتار کرد. ازدواج با مردی بیمار خیلی زود از هم پاشید و درست زمانی که یاس گمان می‌کرد کابوس به پایان رسیده، رازی آشکار شد؛ رازی که او و والا را در برابر هم قرار داد، آن هم در موقعیتی غیرقابل‌ پیش‌بینی ...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بن بست‌ مجنون
  • ژانر
    عاشقانه، بزرگسال، خشن
  • نویسنده
    شهره احیایی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1188
خرید کتاب
30,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 42 بازدید
  • 30,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " میباشد.