رمانسرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمانسرا
دانلود رمان فرای من pdf از صاحبه پور رمضانعلی

دانلود رمان فرای من pdf از صاحبه پور رمضانعلی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه، تخیلی

خلاصه رمان فرای من

یه خاطره‌ی قدیمی باعث می‌شه امیرحسین، دانشجوی پزشکی، به دنیایی پا بذاره که هیچ درسی تو دانشگاه براش آماده‌اش نکرده بود. دنیای ارواح و سایه‌ها. حتی اگه بدونی چطور باید با اون نیروها برخورد کنی، باز هم امن نیستی… مخصوصاً وقتی با یک اشتباه ساده، اون‌ها رو به این دنیا دعوت می‌کنی و همه‌ چیز از کنترل خارج می‌شه!

قسمتی از رمان فرای من

جلوی کافه پارک می‌کنم. اما قبل از این که پیاده شوم مارال دستش را روی دستم می‌گذارد. نگاهش می‌کنم، می‌خندد اما تصنعی. تمام روز گذشته، امروزم تا حالا، در اتاقم و تنهایی سپری شده و می‌دانم همه را نگران کرده‌ام. -خوشحالم که اینجایی. لبخندی به مراتب تصنعی تر تحویلش می‌دهم. -شما جون بخواه دختر خاله کیه که نده. لبخندش محو و از ماشین پیاده می‌شود. گویا او حالش بدتر از من است. منی که بعد از اتفاقات عجیبی که پشت سر گذاشته‌ام از روز قبل نه چیزی حس کرده‌ام و نه سردرد دارم! برای همین بالآخره با اصرارهای مارال و محمد از خانه بیرون آمدم و حالا در کافه کنار ساحل که برای دوست مشترک من و محمد است می‌خواهیم ناهار بخوریم. هومن دوست دوران دبیرستانمان است که به دلیل فوت مادرش به شهر پدری‌اش نوشهر بازگشتند. سال‌ها بعد به صورت اتفاقی در کافه‌اش که بعد از برگشتنش راه انداخت او را می‌بینیم و دوستیمان از سر گرفته می‌شود.

بعد مرگ مادرش که دنبال او در آب رفت و غرق شد، طوری شوکه شد که تمام هم و غم پدرش برگشتن سلامتی‌اش می‌شود و بس. نه درست چیزی می‌خورد و نه با کسی حرف می‌زد. پدرش رستوران بزرگ و معروفش را اجاره داد و از انزلی رفتند. و سال‌های تمام وقتش را به پسرش اختصاص داد. فکر می‌کرد دوری از اینجا حالش را بهتر می‌کند. گویا اشتباه نمی‌کرد، وقتی دوباره بعد سال‌ها او را دیدیم حالش خیلی بهتر بود. کافه‌ای زیبا و بزرگی دارد با اسمی که می‌گوید چیزی از داغ مادرش کم نشده. کافه ماری جان. همین که پیاده می‌شویم محمد و مهسا نامزدش به سمتمان می‌آیند و محمد از همان فاصله با صدای بلند می‌گوید: بابا آقا سهیل چه عجب از لونه‌تون اومدی بیرون. مهسا میان راه می‌ایستد و متعجب نگاهش می‌کند. -وا محمد سهیل چیه؟ امیر حسینه‌ها. محمد با کف دستش نمادین به پیشانی‌اش می‌زند و در حالی که به آسمان نگاه می‌کند می‌گوید. -خدایا میگن دختر خنگ بامزه‌س،

ولی دیگه مرزهای خنگی رو جابه جا کنه که… مهسا مشتی به بازویش می‌زند و محمد همین طور که با یک دستش من را بغل می‌کند و با دست دیگرش بازویش را ماساژ می‌دهد کنار گوشم اما بلند طوری که آن دو هم بشنوند می‌گوید: -آخه فقط خنگی نیست که ببین دستاش چه پر زور شده انگار بچه بوده… با صدای اعتراض مهسا بلند می‌خندد و همین طور که دستش را دور شانه‌های او می‌اندازد روی سرش را می‌بوسد. محمد همین است شوخ طبع و مهربان عاشقانه مهسا را که سه سالی با هم در رابطه بودند و یک ماهی از نامزدی شان می‌گذرد دوست دارد. برعکس من که تا به امروز حتی فکر دختری هم درگیرم نکرده چه برسد که بخواهم به ازدواج فکر کنم. مثل همیشه با هم سمت طبقه دوم آلاچیق رو به دریا می‌رویم و هنوز از پله‌ها بالا نرفته‌ایم که هومن از راه می‌رسد. -عجب کردین داداش، می‌گفتین گاوی، گوسفندی یوزپلنگی چیزی زیر پاتون قربونی می‌کردم. می‌خندم و دستش را که سمتم بلند شده به گرمی می‌فشارم …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
یه خاطره‌ی قدیمی باعث می‌شه امیرحسین، دانشجوی پزشکی، به دنیایی پا بذاره که هیچ درسی تو دانشگاه براش آماده‌اش نکرده بود. دنیای ارواح و سایه‌ها. حتی اگه بدونی چطور باید با اون نیروها برخورد کنی، باز هم امن نیستی… مخصوصاً وقتی با یک اشتباه ساده، اون‌ها رو به این دنیا دعوت می‌کنی و همه‌ چیز از کنترل خارج می‌شه!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    فرای من
  • ژانر
    عاشقانه، تخیلی
  • نویسنده
    صاحبه پور رمضانعلی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    220
خرید کتاب
30,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 7 بازدید
  • 30,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " میباشد.