دانلود رمان بال هایی از پرتوی ستاره pdf از الیسون سافت
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: فانتزی، عاشقانه
خلاصه رمان بال هایی از پرتوی ستاره
قرنهاست که در پیکسی هالو هیچ پریای از فصول گرم پا به جنگلهای زمستانی نگذاشته، و گرچه بیشتر پریان از افسانههای هیولاهایی که در سرزمینهای یخزده پرسه میزنند هراس دارند، کلارین نمیتواند در برابر زیبایی سرد و بیتکلف زمستان بیتفاوت بماند. اما زیر نگاه مراقب ملکهی کنونی و وزیران فصلی، کلارین فرصتی برای غرقشدن در رویاهایش ندارند، زیرا روزهای منتهی به تاجگذاریاش به سرعت در حال سپری شدن هستند. تا اینکه خبر ورود هیولایی از زمستان به بهار به قصر میرسد. کلارین این تهدید را فرصتی برای اثبات شایستگیاش در نقش جدیدش میبیند. اما به جای یافتن هیولا در مرز زمستان، با میلوری، نگهبان جوان جنگلهای زمستانی روبهرو میشود. و با هم، پیوندی نامتعارف میسازند و برای نجات سرزمینهایشان همراه میشوند.
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان در رویای بابل
دانلود ارتعاب
قسمتی از رمان
مِل با تمام سرعت به سمت پری شتافت. اما در آخرین لحظه منحرف شد. پری حتی پلک هم نزد، گویی به چنین نمایشی عادت داشت. در حالیکه به نظر می رسید جلوی خنده اش را گرفته است، مِل با حرکتی شیرجه وار به داخل یک گل آفتابگردان رفت. پری با لحنی غرغرکنان گفت: قرار بود امروز گل های جعفری رو گرده افشانی کنی. کلارین از نگاهش می توانست بفهمد که از پیدا کردن او چقدر آسوده خاطر شده است. مِل دوباره ظاهر شد، این بار کاملا پوشیده از گرده بود.مانند سگ خیسی که خودش را تکان میدهد، گرده های اضافی را از تنش تکاند و به سمت کندو پرواز کرد.
حتی کلارین هم متوجه شد که چقدر مغرورانه رفتار کرد. کلارین گفت: به نظر میرسه دردسر ساز باشه. اوه، نمی دونی چقدر دردسرسازه. پری حیوانات با حالتی کلافه و مهربانانه سرش را تکان داد و سپس به کلارین رو کرد. خیلی لطف کردی. کلارین غافلگیر شد و تا حدی هم از این تعریف خجالت زده شد. تعداد کمی از پریان بدون اینکه ابتدا مورد خطاب قرار گیرند، با او صحبت می کردند. الوینا هاله ای از اقتدار داشت که کلارین را احاطه کرده بود. بله، این هاله از او محافظت میکرد، اما در عین حال دیگران را هم از او دور نگه می داشت.
کلارین در هر نوع گفتگویی کوتاه به طرز اسفناکی بی تجربه بود. با تلاش برای جلوگیری از رسمی شدن صدایش، گفت: اصلا مشکلی نبود. با این حال ممنونم. لبخند حیوانات، گرمی تابستان را تداعی می کرد. مطمئنم با وجود برنامه های فشرده ات، دنبال کردن زنبورهای فراری کار آسونی نبود. کلارین با تردید لبخند زد. خواهش می کنم. قبلا تو رو دیدم؟ پری اخم کرد و با دقت به چهره اش نگاه کرد. گویی می خواست او را به خاطر بیاورد. چهره ات آشناست، انگار شبیه…