پست های ویژه
دانلود رمان مرد خودخواه من pdf از صبا حسینی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، طنز، پلیسی
خلاصه رمان مرد خودخواه من
خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ تمام دنیا ﺭﺍ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ میکند… ﺧﻮﺩﺧﻮﺍه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ هایش ﺩﺭ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ… خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ آتش میزند هر آنچه با تو سر لج دارد… خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ برایت تبدیل به یک جمع ساده میشود… و اینجا خانوم بودن چه زیباست برای مردی خودخواه، که در تمام دنیا فقط یک نفر را عاشقانه میپرستد…
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان جنون زادگان
دانلود رمان دختری در مه
قسمتی از رمان
پیرمرده: مستقیم این راهرو رو برو دا خل دخترم…! ا تاق خانوم انت های راهروست! و به راهرو اشاره کرد! کلمو به نشونه اوکی تکون دادم و گفتم… _بله ممنون. چمدونمو برداشتم و رفتم تو راهرو…! حس خانه به دوشا بهم دست داده بود! از با که این همه راه اومده چمدون بی صاحابمم کشــیدم همراه خودم! آخ کجایی داریوش امیریان که دخترت حمال شد رفت! به انتهای راهرو ر سیدم و همونجوری که پیرمرده گفت رفتم جلوی در گنده و قهوه ای که اونجا بود…! در زدم که یه صدای زنونه ای گفت… زنه: بفرمایید! صــدا خیلی با صــلابت و محکم بود! خدابخیر کنه! رفتم تو! ایندفعه چمدونو پشــت در گزاشــتم! تو که رفتم دهنم باز موند! یه اتاق گنده که در و دیوارش از عکسایه شاهانه و با اصالت پر شده بود! تیپ اتاقم سنتی بود!
اوق! اینجا رو کاغذ دیواری بزنه توپ می شه! اینا چیه به در و دیوار آویزون کردن! چشمم افتاد به پیرزنی که روی صندلی سلطنتی نشسته بود وداشت با جدیت منو ورانداز میکرد! یا امام ســیزدهم!!! به قیافش نگاه کردم…درســته پیر بود ولی خیلی خوشـگل و تر و تمیز بود و معلوم بود جوونیش خیلی خوشـگل بوده…! دلو به دریا زدم و گفتم _سلام…! خانوم!!! خانومو با مکث گفتم! خانوم با مکث گفت… خانوم:سلام.اسمت چیه؟ _درسا امیریان هستم…! خانوم: میدونی برای چی اینجا اومدی؟! نه جون تو نمیدونم! همینجوری گفتم بند و بســاطمو بردارم بیام یه چن وقت اینجا چتر بندازم دور هم بخندیم!! خب لابد میدونم دیگه! _بله! خانوم:
خوبه! هر پرستاری که اومده اینجا دو روز بیشتر دووم نیاورده! به هرحال میتونی شانستو امتحان کنی! با این حرفش فکم افتاد صاف کف اتاق! مگه چیکارشون میکنه؟! نکنه تو گونی مینداختتشون بعد از سـقف آویزون میکرده و با دسـته بیل میزدتشون؟!! ینی توهم تا چه حد؟! مگه مرض داره اخه پیرزن بیچاره!! _بله… خانوم: اتاقت طبقه بالاست! ماهی یه بارم میتونی بری خونت!! زارت! انگار میخوام اورانیوم غنی کنم! میخوام توی مامانیو نگه دارم دیگه باو! چشمی گفتم و اومدم بیرون… یه راست راه طبقه بالا رو رفتم…!
