دانلود رمان جنون زادگان pdf از آرزو هاشم آبادی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی، اجتماعی
خلاصه رمان جنون زادگان
توحید راد؛ ته تغاری اردکان خان راد مردی جذاب با پرستیژ بالا… دل مُرده از زندگی مجلل و اشرافیش؛ برای ساخت پروژه درمانگاهی، قدم به روستایی میذاره که بی اختیار؛ دلش برای قاصدک دختر زیبا و جسور کدخدا میلرزه! دختری که زیادی مهربون و خاصه… و البته عاشق حیوانات! توحید اما برای به دست آوردن این عشق محال؛ دست به بزرگ ترین اشتباه زندگیش میزنه! نقاب به چهره زده و هُویت اصلیش رو از همه پنهان میکنه! حتی عمو و زن عموی رفیقش رو جای خانواده ی خودش جا میزنه و میبره خواستگاری! ولی توی اوج خوشبختی به یکباره طوفان از راه میرسه….نقاب ها از چهره ها برداشته میشه و عشقی که به یکباره ….
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان دختری در مه
دانلود رمان همچون فرشتگان
قسمتی از رمان
سمت مخالف رفت که مرد جوان یکه خورده از نزدیک شدن حیوان؛ دستش را بالا برد: _خواهشا کنترلش کن! دخترک از ترس مرد جوان خنده اش گرفت. با این سن و سال ترسیدن از سپیدار برایش مضحک بود! همه ی اهالی ده از جثه بزرگش می ترسیدند اما فقط او بود که هیچ ترسی از این حیوان دوست داشتنی نداشت. فقط خودش می دانست که همین حیوان چه روز ها و شب هایی او را از چه خطرهایی نجات داده! هیچکس به اندازه ی او از ذات خوب و مهربان این حیوان نه چندان محبوب، خبر نداشت.
اما حق را به او داد که بترسد. خیلی ها هنوز هم از سپیدار میترسیدند. اما به عقیده ی او از برخی انسان ها بیشتر باید ترسید تا این حیوانات زبان بسته! همه چیز را به کنج ذهنش فرستاد و با دست به سپیدار علامت داد که بیشتر از این باعث ترس مرد غریبه نشود. با نگاه جسورانه ای که مختص به خودش بود خیره شد به چشمان مرد مقابلش: _اگه از من کمکی برمیاد انجام بدم آقا!
شنیدن لفظ آقایی که در آخر جملاتش میگذاشت برای توحید جالب به نظر آمد. از این نوع آقا ها زیاد شنیده بود اما این نوع آقا گفتن چیز دیگری بود؛ چرا که حس کرد اصلا از سر احترام و چاپلوسی نیست! نگاه جسورانه و بی ترس دخترک را در دل تحسین کرد اما زبانش چیز دیگری گفت: _من مدیر پروژه احداث درمانگاه این روستام. اگه ممکنه منو به خونه ی کدخدا و یا شورای روستا برسون تا یه فکری به حال خودم و این ماشین بی بنزین کنم. حضور این مرد، بهترین خبری بود که میتوانست امروز بشنود!