رمانسرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمانسرا
دانلود رمان بازوبند های طلایی pdf از Aramis_H

دانلود رمان بازوبند های طلایی pdf از Aramis_H

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی، معمایی

خلاصه رمان بازوبند های طلایی

پسری به نام کای، با بال‌ های طلایی در آسمان مصر به پرواز درآمد. او در کودکی گم شد و مردی که به تازگی همسر و فرزندش را ازدست داده بود، سرپرستی او را به عهده گرفت. کای سال ها بعد برای علاج این مرد مهربان، عازم سفر ماجراجویانه‌ ای می شود‌ که حقایق زیادی را آشکار خواهد ساخت…

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان فاسق

دانلود رمان در جستوجوی مادر سرو و سامان

قسمتی از رمان

چشمم به یک پیرمرد ضعیف افتاد. مردی ریش سفید با لباس های فرسوده و عصای چوبی، در نزدیکی خروجی شهر نشسته بود. این مرد برای خودش یک معما و حتی یک افسانه محسوب می شد؛ زیرا هیچکس از آمدن او به شهر، یعنی چگونه و چه زمانی و برای چه آمده، خبر نداشت. حتی گفته میشود که او قبل از بنای شهر در این مکان حضور داشته. میگویند این پیرمرد مانند مجسمه ابوالهول دانا بوده و جواب تمام سوالهای مردم شهر پیش اوست. باید از این امر مطمئن میشدم، پس مقابل او زانو زده و گفتم: – مرد دانا! من دارم به یه سفر میرم، نمیدونم چجوری و چطور این کارو کنم ولی… به چشمان پیرمرد که از میان شال فرسوده و موهای بلندش، به سختی دیده می شد، چشم دوختم.

ادامه دادم: – ولی من یه هدف دارم، اونم پیدا کردن پاپیروس برای درمان پدرم. به نظرت چطور انجامش بدم؟ پیرمرد سرش را کمی بالا آورد و با صدای ضعیفی پرسید: – آیا از اعماق وجودت این خواسته را داری؟ لبخند زدم و بی تردید گفتم: – بله! عصایش را از روی زمین برداشت و به صورت ایستاده میان دستانش گرفت. – تو با شخصی آشنا خواهی شد که تمام گذشته و آینده را مبهم میسازد، این شخص به تو یاد آور میشود که گذشته آنچنان که به نظر می رسید، نیست و آینده آنطور که احتمال می رود، نخواهد بود. سخنان به ظاهر خردمندانه او، به من این احساس را داد که به راستی داناست؛

هرچند باید دید آیا چنین شخصی به زندگیام خواهد آمد یا خیر. اگر چنین اتفاقی رخ داد، برگشته و پیرمرد دانا را به عنوان پیشگو نیز معرفی خواهم کرد، در واقع شاید او از این کار خوشحال نشود. بگذریم، تقریباً نیم ساعت است که من به این پیرمرد خیره شده ام و او به خواب رفته. همانطور که نگاهم به پیرمرد بود، ایستادم. برای دیدن آن آدم مرموز باید هر چه زودتر از شهر خارج میشدم و بر حسب اتفاق، به محض خروجم از دروازه ی شهر، شخصی را دیدم. مرد جوانی که عصبانی و با ارابه ی شکسته به شهر همسایه میرفت، با غرولند گفت: – بیا اینجا حیوون زبون نفهم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
پسری به نام کای، با بال‌ های طلایی در آسمان مصر به پرواز درآمد. او در کودکی گم شد و مردی که به تازگی همسر و فرزندش را ازدست داده بود، سرپرستی او را به عهده گرفت. کای سال ها بعد برای علاج این مرد مهربان، عازم سفر ماجراجویانه‌ ای می شود‌ که حقایق زیادی را آشکار خواهد ساخت…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بازوبند های طلایی
  • ژانر
    عاشقانه، فانتزی، معمایی
  • نویسنده
    Aramis_H
  • ویراستار
    رمان سرا
  • صفحات
    393
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 87 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " میباشد.