رمانسرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمانسرا
مطالب محبوب
دانلود رمان نوش دارو pdf از زهرا احسان منش

دانلود رمان نوش دارو pdf از زهرا احسان منش

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، درام

خلاصه رمان نوش دارو

نکنه خونواده ی تو هم جایی برای افتخارت نذاشتن! در حالیکه روی مبل میلمید و پاکت سیگارش را برمیداشت،  پوزخند زد…من وصله ی ناجوری برای اون خونواده بودم، رفتم که دیگه نباشم. نوشین ناباور صندلی خود را عقب داد. ــ مایک، خونواده تو…چرا اونا رو ترک کردی!؟ سیگار را کنار لبش گذاشت و فندک را زیرش کشید. ــ نوشین، از اینکه همین قدر هم بهت گفتم، پشیمونم نکن!

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان بغض بر عصیان

دانلود رمان پفک نمکی استاد

قسمتی از رمان

ولی همینکه دستشو گرفتم و از نردبون ترقی بردمش بالا، بی جنبه بازی درآورد و منو ول کرد و رفت. شنیدم ساقی یه چهارم مجالس تهرون شده، راسته؟ صادق گیج لحظاتی سکوت کرد. مایکل جوری توی گوشی اش بود که انگار هیچ آدمی آنجا وجود ندارد. از طرفی، خودش هم نمیدانست چرا و چطور مایکل، اکبرخان و دم و دستگاهش را رها کرده و از خرده فروشی مشروب شروع کرده تا اکنون که مشتریان زیادی به هم زده، فقط میدانست مایکل به حدی از او بیزار شده که همین نردبان ترقی را به سمت پایین شیرجه زده و مجدداً از پله ی اول نردبان شروع کرده به بالا رفتن، اما راضی به ماندن در دم و دستگاه او نشده است.

از چند مشتری شان شنیده بود که روزگاری مایکل دست راست اکبر خان بوده و ارادت و علاقه ی عجیب اکبرخان به این جوانک چشم آبی، زبانزد آدمهای اطراف شان بوده است. با این حال، حس کرد باید جوری محکم از مایکل دفاع کند که نیش اکبرخان از ته کشیده شود. با سرفه ای کوتاه، صدایش را صاف کرد. ــ یه آپارتمان هشتاد و پنج متری دو خوابه تو بهترین نقطه ی شهرک غرب، به علاوه ی یه پرشیا و یه موتور خوش دست، کل داراییشه. حالا شما خودت قضاوت کن وضعش چطوره . اکبرخان قهقهه ای محقرانه سر داد و با سرخوشی به کتف مایکل زد. ــ نه خوشم اومد، این رفیقتم مثل خودته؛ حالا این نمیدونه، تو که خودت خوب میدونی، اگه کنار من میموندی، کمِ کمش، یه خونه ی ویلایی هزار متری تو نیاورون بود.

مایکل هیچ حوصله ی شنیدن اراجیف او را نداشت. طی نگاهی به کارگرها که همچنان مشغول بودند، با چپاندن آخرین مدل گوشی اپل توی جیب روی ران شلوارجینش، گفت: ــ من باید برم به کارم برسم. اکبرخان باز خندید. از همان خنده های زشت و چندش آور که تنفر مایکل را به اوج میرساند. همین که مایکل قدمی برداشت، دست انداخت و بازوی او را گرفت. اخم مایکل روی قفل دست او به بازویش کشیده شد، اما او همچنان بی اهمیت به این لگد پرانی های مایکل، طی اشاره ای به ابی گفت: ــ هنوز هم زرنگی. خوب قاپشو دزدیدین! یکی از راننده هام از شهرستان آوردتش. امشبو اینجا بمون. رفیقتم هم دعوت من. دختر پسر نمای چموشیه، اما مهارت منو که میدونی.

 

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نکنه خونواده ی تو هم جایی برای افتخارت نذاشتن! درحالیکه روی مبل میلمید وپاکت سیگارش را برمیداشت،  پوزخند زد...من وصله ی ناجوری برای اون خونواده بودم، رفتم که دیگه نباشم. نوشین ناباور صندلی خود را عقب داد. ــ مایک،خونواده تو...چرا اونا رو ترک کردی!؟ سیگار را کنار لبش گذاشت و فندک را زیرش کشید. ــ نوشین، از اینکه همین قدر هم بهت گفتم، پشیمونم نکن!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    رمان نوش دارو
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی، درام
  • نویسنده
    زهرا احسان منش
  • ویراستار
    رمان سرا
  • صفحات
    1843
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 5 بازدید
  • 55,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " میباشد.