رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود رمان سایه صبر pdf از ماه

 

دانلود رمان سایه صبر pdf از ماه

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه رمان سایه صبر

ریحانه، دختر آرامی که سکوتش قصه دارد، پس از عبور از طوفان‌های زندگی، دل به مردی می‌بازد که نه از جنس مهربانی‌ست و نه اهل سازش. داریوش، دوست مغرور و خشن برادرش، کم‌کم به ریحانه نزدیک می‌شود، اما این نزدیکی با دیوارهایی از غرور، ترس و ناگفته‌ها محاصره شده. در دل تمام این تناقض‌ها، ریحانه با خودش درگیر است؛ با عشقی که نمی‌داند باید پنهانش کند یا فریادش بزند. و در نهایت، انتخابی پیش روی اوست: مبارزه برای عشق، یا رهایی از آن… حتی اگر این رهایی بهایش شکستن باشد.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان ثانیه های امید

دانلود رمان الماس تلخ

قسمتی از رمان

شیرینی رو توی پیشدستی برگردوندم، متعجب به فرش خیره شدم و پرسیدم ولی باباش که فوت شده! نگاهمو بالا آوردم و دیدم رستا لبشو کشید داخل دهنش و نگاهشو تو صورت زودباور و ساده ام چرخوند. تازه دو زاریم افتاد داره مسخره ام میکنه! چنگالو برداشتم و قبل اینکه از دستم فرار کنه، پرت کردم سمتش مستقیم خورد به کمرش. –عوضی !تو اوج خستگیم اومدی منو ایسگا میکنی؟! رستا از خنده رو زمین نشست و ریسه رفت به خدا رنگ و روت پرید گفتم اومده خواستگاریت! اینبار بالشتی که دم دستم بودو برداشتم، رفتم بالا سرش و فشارش دادم رو صورتش. ر ستا دستوپا میزد و این بار من بودم که به دستوپا زدنش میخندیدم عوضی !مگه من مسخرهتم؟! عادل بیهوا در اتاقو باز کرد و با حرص و صدای آروم چشماشو گرد کرد و غرید زهرمار ریحانه، مگه بچه شدی؟ بذار داریوش بره، دهن جفتتونو سرویس میکنم!

رستا چون پشتش به عادل بود، ادای حرص خوردنشو درآورد. چشمامو تو حدقه چرخوندم و سرمو بالا گرفتم تا نخندم. عادل که رفت، پقی زدم زیر خنده. رستا به چایم اشاره کرد و با طعنه گفت چایی خواستگاریت یخ زد! صبح که بیدار شدم، دیدم رستا داره لباساشو عوض میکنه. چشمامو با دست ماساژ دادم و همونطور که بدنمو کشوقوس میدادم تا خستگی از تنم بره، خوابآلود پرسیدم ساعت چنده؟! رستا یه نگاه به ساعت روی دیوار انداخت و گفت یه ربع به یک! ساعت دو باید میرسیدم داروخانه. بینیمو خاروندم و نشستم سر جام، موهامو با دست عقب زدم تا بهتر ببینمش کجا بودی؟! –رفتم سفارشا رو بدم اداره پست .چایی میخوری برات بریزم؟! از جام بلند شدم و همزمان که رختخوابمو جمع میکردم، جواب دادم آره، چیزی هست بخورم برم سر کار؟! همزمان که میرفت تو آشپزخونه گفت غذای دیشبت مونده، الان گرمش میکنم.

رفتم سرویس، موهامو بالای سرم گوجه بستم و لباسا رو از روی طناب برداشتم و آوردم انداختم تو پذیرایی دو روزه زیر آفتابن، رنگشون پرید! رستا سینی چایی رو داد دستم و لباسا رو برداشت و انداخت تو اتاق خب حالا غر نزن! بعد از چایی، رستا سفره ناهار رو انداخت درحالکیه کنار سفره مینشستم رو به رستا گفتم بیا تو هم بخور، زیاده. گوشی به دست کنار پشتی دراز کشید غذا زیاد مونده ولی فعلاً گشنم نیست. سرمو به نشونه ی «باشه »تکون دادم و چون تازه از خواب بیدار شده بودم، بیمیل غذا رو خوردم همیشه بعد خواب ترجیح میدادم یه چیز شیرین بخورم. بعد ناهار سریع آماده شدم و راه افتادم سمت داروخانه . تا شب مشتری زیادی نیومد، برای همین زیاد خسته نشدم، ولی کوفتگی دو شب پیش هنوز تو تنم بود و دلم یه مشت و مال حسابی میخواست! رستا برام پیام فرستاده بود که براش پد بهداشتی ببرم .

چون نزدیکِ ماهیانه خودم هم بود، چند بسته برای چند ماه گرفتم. صدای دوباره ی پیام گوشی اومد .فکر کردم باز رستاست، ولی با دیدن اسم داریوش ابروهام پرید بالا بیمقدمه نوشته بود «سلام شیفتتون ساعت چند تموم میشه؟» تنم داغ شد و صدای ضربان قلبمو توی گلوم حس میکردم . براش نوشتم «سلام، ساعت ۱۰قرص خواب میخواین؟» بلافاصله جواب داد «نه، یه عرضی داشتم .اگه امکانش هست خواستم ببینمتون.» –برا عادل اتفاقی افتاده؟ نگران نباش. دیگه چیزی نگفتم ولی دلشوره ی بدی اومد سراغم . نتونستم تا آخر شیفتم صبر کنم .از دکتر اجازه گرفتم به عادل زنگ بزنم. دوبار رد تماس داد، بار سوم برداشت سلام جانم ریحانه! با شنیدن صداش بازدم عمیقمو با خیال راحت بیرون فرستادم چه مؤدب و جنتلمن شده بود. –سلام، کجایی؟! عادل صداشو آورد پایین و گفت پیش یکی از دوستامم، کاری داری؟! 

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ریحانه، دختر آرامی که سکوتش قصه دارد، پس از عبور از طوفان‌های زندگی، دل به مردی می‌بازد که نه از جنس مهربانی‌ست و نه اهل سازش. داریوش، دوست مغرور و خشن برادرش، کم‌کم به ریحانه نزدیک می‌شود، اما این نزدیکی با دیوارهایی از غرور، ترس و ناگفته‌ها محاصره شده. در دل تمام این تناقض‌ها، ریحانه با خودش درگیر است؛ با عشقی که نمی‌داند باید پنهانش کند یا فریادش بزند. و در نهایت، انتخابی پیش روی اوست: مبارزه برای عشق، یا رهایی از آن... حتی اگر این رهایی بهایش شکستن باشد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سایه صبر
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده
    ماه
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1222
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 27 بازدید
  • 55,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.