دانلود رمان سوگند pdf از فاطمه کاکاوند
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، کمی اجباری
خلاصه رمان سوگند
رمان روایتگر داستان دختری به نام سوگند است که سالها دل در گرو عشق پسرعمویش، حسام، دارد. پس از ازدواج با او، درگیر واقعیتهایی میشود که هیچگاه انتظارشان نمیرسد. ماجرای سوگند، قصهی عشق، انتخاب و رازهایی است که گاه دیر فاش میشوند…
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان باغ خون آشام
دانلود رمان آرا
قسمتی از رمان
دلتنگی مغزمو از کار انداخته بود با متین هر چی گشتیم چیزی نبود و متین میگفت احتمالا پول زیادی دادن رفتار مامان اینا تغییر کرده بود داشتن میخندیدن و وقتی من میرسیدم یهو خودشون رو جمع و جور میکرد یه چیزی اپ اب شده بود توی حیاط بودم و سیگار میکشیدم و به رفتار مامان و بابا فک میکردم سیگاره انداختم توی حیاطو خاموشش کردم رفتم سمت خونه صدای نسبتا آروم هستی از اتاقش میومد ک داشت با یکی حرف میزد و لای در اتاقش باز بود اونم توی تراس کوچیکش بود دوربینو بگیر سمتش با صدایی که شنیدم ضربان قلبم رفت بالا صدای سوگند بود +سلام عمه بازم تب داره ؟؟ چی بچه چرا تب داشت +بهتره امیر صبح معاینش کرد گفت یکم سرماخورده زیاد گرمش نکن تا باد بخوره مریض بشه ، تنهایی +آره خاله رفت خونش امیرم اومد ی سر زد و رفت.
خدای من واقعا داشتم سکته میکردم پیش اون مرتیکه پفیوز بود گردنتو میشکنم سوگند نکشمت خوب تخمم رو بابام ننداخته وسط اتاق هستی بودم و هستی وقتی قطع کرد از تراس اومد توی اتاق نگاه برزخی منو ک دید ترسید و هین بلندی کشید داداش از کی تا حالا اینجایی؟؟؟ _کجاست چی _دروغ بگی کشتمت داداش _مرد، داداشت مرد، ندیدی چطور حالم بده قسمم داده روح عمو رو قسم داد _راه بیفت میبریم پیشش الان ساعت ده شبه _زود باش ماشینو روشن میکنم ، گوشیتو بده سریع گوشیو گرفتم که به سوگند خبر نده اومدم بیرون و درو قفل کردم که به کسی نگه رفتم توی اتاق و اسلشم رو با جین عوض کردم و مدارک و سوییچم رو برداشتم ده ثانیه هم نشد رفتم در اتاقشو باز کردم هنوزم نپوشیده بود از کمدش یه مانتو و شال بهش دادم _سریع حسام الان میترسن بذار صبح _بپوش تا نزدم.
پر دهنت کنم خون مانتوشو تن زد و من بازوش رو کشیدم و بردم سمت ماشین ماشینو از حیاط بیرون بردم بعدش نشستم و راه افتادم سمت خیابون _کجاست شماله آره _بهش که نگفتی خبر دار شدم نه نگفتم _خوبه بذار یهو عزراییلش رو ببینه _نگاش کن، بلند شده رفته پیش اون بی ناموس بی همه چیز، چرا این همه بی مغزه با مشت کوبیدم ب فرمون حسام آروم باش اینقدم تند نرو یک ساعتی بعد رسیدم داخل شهر خالش _کجاس؟؟ خونش پیش خونه خالشه _یعنی من نکشمش بی ناموس تمام جهانم آروم باش قرصت باهاته _گوه نخور هستی با تمام نگرانیش ساکت موند رفتم سر کوچه _کدوم خراب شدس همین اولیه با خونه ی خالش یه هفت هشت خونه ایی فاصله داشت ماشینو پارک کردم و پیاده شدم هستی رو هم پیاده کردم _بیا پایین اونم رفت جلوی آیفون و زنگ و زد.
_وای به احوالت شک کنه من اینجام بعد از سه چهل ثانیه جواب داد +اعه هستی اینجا چیکار میکنی طاقت نیوردم دلم پیش عماد بود +بیا تو و گوشی آیفون رو گذاشت _بزنگ به اون سیاوش آشغال بگو داداشم سوگند رو پیدا کرد تا اون موقع هم بمون خونه خاله جونش منتظر موندم بره خونه خاله ی سوگند و وقتی رفت داخل منم رفتم داخل و رفتم سمت خونه خونه ی ویلایی بود و درو باز کردم سوگند با یه تاپ شلوارک صورتی با موهای بافته شده از اتاقی اومد بیرون خواست حرفی بزنه که منو دید خشک شد نمیدونستم از کجا شروع کنم لاغرتر شده بود نسبت به قبل نگاهم خشک شد روی شیشه شیر خالی دستش +اینجا چیکار میکنی؟هستی کو؟؟ _به چ حقی بچمو ازم دور کردی خواستم برم سمت همون اتاق ک هولم داد عقب زورش متعجبم کرد +بهش نزدیک نشو اون مال منه _جدی از کجا پیداش کردی.