رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
دانلود رمان آندرومدا pdf از صبا عابدی(آنید)

 

دانلود رمان آندرومدا pdf از صبا عابدی(آنید)

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، پزشکی

خلاصه رمان آندرومدا

آذر قصه تنهاست اما قویه…نمیشینه و میجنگه ولی قلب مهربونش اجازه خراش نمیده ، قلبش فقط پرستار دلایِ مهربونه! یه روز از بین همه مریضای قلب آذر ، مریضی میاد که به مریضِ دائمی اون تبدیل میشه… مریضی که با نفرت از آذر شروع میکنه اما دیگه بدون اون نمیتونه ، رگِ سرش محتاج چشمای پرستار دلش میشه؛ اونقدری که دنیا بین عشق آتشین پرستار دل و مریضِ نگاهش متوقف میشه…

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان شیرین بی فرهاد

قسمتی از رمان

سرمو برگدوندم و در و باز کردم…سرش و از پنجره آورده بود بیرون و بهم نگاه میکرد…چشمامو به چشماش گره زدم و خواستم در و ببندم که گفت : شبت بخیر جون آراز…مواظب آذرم باش! لبخندی روی لبم نشست…در و بستم و با قلبی که با آخرین ضرب خودش به سینه ام میکوفت شبو صبح کردم! یه ماه به همین منوال گذشت…آرازی که خستگی ناپذیر بود و مثل سرویس شخصی سر ساعتی که شیفتم تموم میشد جلوی بیمارستان بود…یه عالمه حرفای قشنگ قشنگ بهم میزد و دلمو نرم میکرد…میخواستم قبول کنم…من میرفتم یزد و اونم میومد برای خواستگاری! بالاخره این دوری داشت تموم میشد؛ اما امان از چشم حسود و بخیل که نمیتونن خوشی آدمو ببینن...

یه روز که مثل همیشه شیفت بیمارستان بودم…سرم خیلی شلوغ بود و مجبور بودم از این بخش به اون بخش هی رفت و آمد داشته باشم! خسته یه لیوان چایی برای خودم ریخته بودم و سرمو روی میز گزاشته بودم تا یکم حالم سرجاش بیاد! امروز صبح آراز نیومده بود و پیام داده بود که کاری براش پیش اومده…منم خودمو با تاکسی رسونده بودم! صدای سرپرستار بخشمون از بالای سرم بلند شد : خوابه؟! همکارم گفت : آره فکر کنم…خیلی خسته شد! سرپرستارمون ایشی کرد و گفت : شنیدی میگن دکتر دادفر بخاطر خراب بودنش از بیمارستان انداختتش بیرون…اما حالا باز برگشته سمت دکتر دادفر و مثل بختک افتاده رو پولاش!

همکارم : نه بابا عزیزم این چه حرفیه…دختر بیچاره هی بیاد سرکار بعد بره دکتر دادفر و تیغ بزنه؟! حتما اشتباه شده ، اصلا مال این حرفا نیست! + تو از خبرا خیلی عقبی…نشنیدی که دکتر دادفر خودش میرسونتش؟! یه پسره دیگه ام هست که باهم تو رفت و آمدن…انگار دختره دل به دل پسره داده اما پولای دکتر دادفر چشماشو کور کرده…نمیدونه خر و بخواد یا خرما رو! – پسره رو چند باری کنارش دیدم…پسر بدی نیست آذرم زیاد بهش رو نمیده…کاری به کار هم ندارن…درباره دکتر دادفر مطمئنی؟ + آره…پری میگفت وقتی میره بیرون ماهم بریم ببینیم واقعا میاد دنبالش یا نه؟! – به ما چه ربطی داره؟! خودشون میدونن…زندگی اونا به ما چه…شاید همو دوست دارن یا نامزد کردن!

  • اشتراک گذاری
خرید کتاب
40,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 455 بازدید
  • 40,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.