رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
مطالب محبوب
دانلود رمان سایه‌ مجنون pdf از هانیه محمدیاری 

 

دانلود رمان سایه‌ مجنون pdf از هانیه محمدیاری 

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF

ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه رمان سایه‌ مجنون

ماهک، دختر دبیرستانی ساده و نازک‌دلی است که دل به امیرعلی ستوده بسته؛ مردی که همه به نامش قسم می‌خورند و هیچ‌گاه دختری را به دل و تخت خود راه نداده است. بی‌آنکه بداند، ماهک از مدت‌ها پیش دل امیرعلی را تسخیر کرده بود. دختری که همیشه از مردان و لمس شدن وحشت داشت، حالا رویای آغوش گرم امیرعلی را در سر می‌پروراند. اما درست زمانی که عشقشان در آستانه‌ی شکوفایی است، سرنوشت آن‌ها را برای همدیگر “ممنوعه” می‌کند… و این بار ماهکِ ترسو و مظلوم باید برای عشقش بجنگد، حتی اگر بهایش گذشتن از همه‌ی ترس‌هایش باشد…

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان یلدا

دانلود رمان کلیدر

قسمتی از رمان

غصه ی فرح که در تمام سال های جوانی و میانسالی اش، تنها عشق و تمام زندگی اش بود. داشت از پا درش می آورد. از زمانی که حال فرح بد شد و او را به این بخش منتقل کردند، او با چشمان خیس و نگاهی بی فروغ، نشسته بود و به در بخش خیره بود. ماهک متاسف و گریان کنارش بود، اما نمی توانست به کسی که داشت ذره ذره آب شدن عشقش را می دید دلداری دهد. این روزهای او هم فرق چندانی با عمو توکلی نداشت. بی خبری هم کم از مرگ نبود. آن شب انگار قرار نبود سحر شود، یا اگر می شد، قرار نبود دیگر چیزی مانند قبل بماند. وقتی نزدیک سحر پرستاران در پشت درهای بسته ی بخش ccu به تکاپو افتادند، ماهک و عمو توکلی فکر نمی کردند که قرار است فرح برای همیشه چشم ببندد. عمو توکلی از شنیدن خبر پر کشیدن فرح از هم پاشید و ماهک هق هقش را در میان تار و پود چادرش خفه کرد.

روزهای بعدش انگار زمان روی دور تند افتاده بود. توکلی با همان حال بد و شکسته، تمام مراسم ها را مدیریت کرد و به بهترین شکل برگزار کرد. گرچه فامیل چندانی هم نداشتند و همان چند نفری هم که بودند از دوستان و آشنایان بودند. پژمان، پسر خوانده ی توکلی و فرح هم خیلی زود خود را رساند. مردی با جذبه که ماهک حتی نتوانسته بود درست ببیندش. اصلا از زمانی که به امیرعلی دل داد، دیر چشمانش مرد دیگری را حتی نمی دید. حالا هم در نبود او، باز هم برایش حتی نگاه کردم به مردی غیر او،حرام بود. پژمان با این که سال ها در خارج از ایران زندگی می کرد ، اما از تمام رسوم این گونه مراسم باخبر بود و مانند پسری که مادر واقعی اش را از دست داده، با ناراحتی و غم کنار توکلی بود. پونه که دو روز دیگر عازم بود، اصرار به آمدن داشت که ماهک نگذاشته بود. حالا با مرگ فرخ، اگر اصرارهای ماهم نبود، محال بود که راضی به رفتن شود.

دلش شور ماهک را می زد. آن شب، بعد از مراسم سوم فرح، به همراه توکلی و پژمان، به خانه آمد. گرچه دیگر دلش ماندن در این خانه را نمی خواست و حالا با وجود پژمان و چشمان جدی و برخورد خشک و سردش، حس سربار بودن و مزاحم بودن، ترغیب به رفتنش می کرد. اما جایی برای رفتن نداشت. دلش نمی خواست تا خبری از امیرعلی نشده ، به خانه ی پونه برگردد و از این شهر دور شود. دلش هم راضی به ماندن در خانه ی امیرعلی نمی شد و می ترسید که همسایه هایش ببینند و خبر ماندن در آن خانه، به گوش خانواده ی امیرعلی برسد. گاهی به سرش می زد چند روزی را پیش یاسمن برود. فردای آن روز که با هم تلفنی صحبت کرده بودند، قرار بود همدیگر را ببینند که آن اتفاق افتاد و با پیامی قرارشان را کنسل کرد. انقدر درگیر مشکلات خودش بود که وقت نمی کرد خبری از تنها دوستش بگیرد. گرچه انگار یاسمن هم وقت نداشت.

نگاهش را با درماندگی به آسمان پر ستاره دوخته بود. در میان این همه مشکل و اتفاق، دلتنگی برای عزیزترینش، قلب و جانش را به آتش می کشید. _کجایی امیرعلی ؟ دوریت داره من و می کشه….ببین حال و روزم و. بی تو چیزی از من نمونده…نبودنت مرگ تدریجی منه. با ضربه ای که به در اتاق خورد، روسری اش را بر سرش انداخت و دستی بر روی صورت خیسش کشید و آرام گفت: _بله؟! در اتاق که باز شد، پژمان با همان چشمان یخی و با نفوذش، در قاب در ظاهر شد. _می خواستم اگه کاری نداری، چند لحظه وقتتو بگیرم. ماهک دستش بر روی روسری اش نشست و با خجالت و سر به زیر گفت: _نه کاری ندارم….بفرمایین. پژمان وارد اتاق شد و در را نیمه باز گذاشت. عمو توکلی با قرص های آرامبخشی که پژمان به او می داد، خیلی وقت بود که خواب بود. پژمان بی تعارف بر روی تک صندلی اتاق نشست و نگاهی به دور تا دور اتاق انداخت.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ماهک، دختر دبیرستانی ساده و نازک‌دلی است که دل به امیرعلی ستوده بسته؛ مردی که همه به نامش قسم می‌خورند و هیچ‌گاه دختری را به دل و تخت خود راه نداده است. بی‌آنکه بداند، ماهک از مدت‌ها پیش دل امیرعلی را تسخیر کرده بود. دختری که همیشه از مردان و لمس شدن وحشت داشت، حالا رویای آغوش گرم امیرعلی را در سر می‌پروراند. اما درست زمانی که عشقشان در آستانه‌ی شکوفایی است، سرنوشت آن‌ها را برای همدیگر "ممنوعه" می‌کند... و این بار ماهکِ ترسو و مظلوم باید برای عشقش بجنگد، حتی اگر بهایش گذشتن از همه‌ی ترس‌هایش باشد...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سایه‌ مجنون
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده
    هانیه محمدیاری
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1998
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 365 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.