دانلود کتاب پیانیست (مجموعه داستان) اثر کارستن کلمان و ولف برومل دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)
کارستن کلمان و ولف برومل 2 نویسنده و روزنامه نگار آلمانیاند که در هامبورگ وین و لندن فعالیت دارند. آن.ها علاوه بر نوشتن داستانهای جنایی دستی در سفرنامه نویسی هم دارند کلمان و برومل در این مجموعه علاوه بر داستانهای کوتاه خود آثار جمعی از نویسندگان آلمامنی را گرد هم آوردهاند مجموعهای از داستانهای جنایی و هیجانانگیز با قصههای ناب و کوتاه … قتل در 5 دقیقه …
خلاصه کتاب پیانیست
کرکرههای اتاق خواب پایین کشیده شده بود. روشنایی بعد از ظهر با رنگی مات به درون اتاق به میان دیوارهای صورتی رنگ و تخت بزرگی که در آن دو نفر دراز کشیده بودند درز میکرد. کنستانتین وایک کنار همسرش بود. در این زمان تلفن زنگ زد. او ناخودآگاه دادی زد و دستش را به سوی تلفن برد: بله؟.. بله.. بله میدانم. دارم میآیم بیرون. با فریادی بلندتر -همچون نعره یک خرس- گوشی تلفن را سرجایش کوبید. -پیرسگ.. هیچ وقت من را راحت نمیگذارد. شانتال همسر وایک، پرسید: اگنس بود؟ دیگر باید جداً حاضر شوی کنسرت ساعت هفت شب شروع میشود. کنستانتین تسلیم شد: میدانم. شانتال او را از رختخواب بیرون کشید.
انگشتان کنستانتین برای نواختن قطعه پایانی بر روی کلیدهای پیانو لغزیدند. سپس در هوا ماندند و او سرش را به عقب برد. دو ثانیه سکوت محض در تالار برقرار شد. سپس صدای بلند کف زدن.. گویی کوهی در خود فرو ریخت. کنستانتین شور و اشتیاق مردم پس از اجرای یک کنسرت را میشناخت. اما هنگامی که بر روی صحنه به مردم تعظیم میکرد بیشتر قدرت خود را احساس میکرد. قدرتش بر روی مردم و کیف پولشان او برای این کار تنها یک پیانو لازم داشت. چرا هنوز اجازه میداد کسی قیم او باشد؟ چرا کاری را که دلش میخواست نمیکرد؟ لعنتی.. او دلیلش را میدانست. میهمانان زن و مرد با لباسهای مجلسیشان در میان
بوفه غذای سرد و سینیهای سرو نوشیدنی به نحوی سیری ناپذیر در حرکت بودند. در زیر لوستر تالار پذیرایی، عدهای جمع شده بودند که در میان آنها کلاه گیس به هوا برخاسته اگنس بوین بیرون زده بود. اگنس شصت ساله عدهای را به ویلایش دعوت کرده بود به افتخار نوازنده محبوبش کنستانتین. کنستانتین و همسرش در گوشهای ایستاده بودند که گاه نور فلاش دوربینی بر روی این زوج میافتاد. شانتال نجوا کنان گفت: دوباره اگنس مرکز توجه است. انگار که او ستاره است. کنستانتین اعتراض کرد: در تالار کنسرت من ستاره هستم. اما من اهل گپ و گفت و گو نیستم. کنستانتین میشنید که اگنس از گذشته حرف میزند …
با رمان بوک همراه باشید و این رمان را بخوانید: کتاب پیانیست
اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید