رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا

 

دانلود رمان سایکوپت pdf از مینا عباسی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: تراژدی، روانشناختی، عاشقانه

خلاصه رمان سایکوپت

چه بگویم و از کجا شروع کنم؟ وقتی که بودم، با یک اشتباه فرو ریخت؟ یک لغزش کوچک کافی بود تا تمام آینده‌ام به گذشته‌های خاکستری بدل شود. اگر اندکی مکث… اندکی تفکر… شاید هنوز زنده بودم، نه فقط موجودی که در جهان، نفس می‌کشد اما نمی‌زیَد. روحم، مانند تکه‌پارچه‌ای در باد، بی‌پناه و آزار دیده، هر بیشتر می‌شکند. دیگر نه حرفی برای گفتن دارم، نه گوشی که بشنود، نه قلبی که بفهمد.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان زالو

دانلود رمان خون بس

قسمتی از رمان

افرا: مرسی، من هم دوست دارم. مهدیه: وظیفته! افرا: گمشو مهدیه. اگه باز هم چیزی بشه چی؟ مهدیه: هیچی نمیشه الکی به خودت بد نده. من مطمئنم به خوبی میگذره و میره. اگه چیزی بشه این دفعه میری شکایت میکنی؛ هرچیزی هم که میخواد بشه، بشه! افرا: امیدوارم. میترسم از عواقبش! مهدیه: بیخیال ناراحت نباش، پاشو بریم بیرون. یه آب و هوایی بخوره تو سرت. افرا: حوصله ندارم. مهدیه: تو کِی حوصله داری؟ هر وقت خواستیم بریم بیرون افرا خانوم حوصله نداره. افرا: باور کن ذهنم درگیره نمیتونم بیام. مهدیه: افرا! پاشو ببینم. نظر نخواستم ازت که میگم پاشو بریم. وقتی میگم پاشو بریم، یعنی بلند شو نظر نخواستم ازت دستور دادم. پاشو بدو. افرا: اوف! خیلیخب. مهدیه از جایش بلند شد و با برداشتن شلوار جین یخی گفت: – میرم بیرون عوض میکنم. توی کشوم سرخاب سفیداب هست.

اگه خواستی بردار. میدونی دیگه کجاست. افرا سری تکان داد و مهدیه خارج شد. وقتی مهدیه بیرون رفت، افرا بلند شد و به دور تا دور اتاق نگاه کرد و دنبال کشویی که مهدیه میگفت میگشت تا بالاخره پیدایش کرد. در کشو را باز کرد و لوازمی که میخواست را برداشت. کمی بعد، مهدیه وارد اتاق شد و مانتوی مشکیاش را همراه با شال مشکیاش سر کرد و با برداشتن کیفش، همانطور که داشت گوشیاش را داخل آن میگذاشت گفت: – بریم؟ افرا: آره بریم. هر دو، دوشادوش یکدیگر بیرون رفتند و وقتی با مادر مهدیه خداحافظی کردند، از خانه خارج شدند و سوار ماشین افرا شدند. در تمام مسیر، نه افرا حرف میزد و نه مهدیه! شاید فکر هر دو مشغول چیزهایی بود که نمیتوانستند بگوینددر تمام مسیر، تنها صدای موزیک آرامی بود که گذاشته شده بود و به هردویشان آرامش میداد.

شاید تمام این درد و رنج هایشان، با این آهنگ به آرامش میپیوست. هر دو، به موزیک علاقه فراوانی داشتند و از بچگی به کلاس های موسیقی رفتند و انواع موسیقی مانند گیتار، پیانو و… را یاد گرفتند. هر دو از بچگی با یکدیگر کنار میآمدند و درست مانند دو خواهر با یکدیگر رفتار میکردند. شاید از نظر بقیه این کاملاً مضخرف باشد، ولی آنها خیلی راحت با یکدیگر برخورد میکردند و کنار میآمدند. هر دو یکدیگر را دوست داشتند و برای هم درست مانند یک خواهر عمل میکردند. با خنده های هم میخندیدند و با گریه های هم، گریه میکردند. با خوشی های هم، لبخند میزدند و با مشکلات هم، دست و پنجه نرم می کردند. شاید گاهی اوقات اخلاق هایشان بهیکدیگر نمیخورد، اما این باعث نمیشد که از یکدیگر جدا بمانند. انقدر یکدیگر را دوست داشتند، که هیچچیزی در این چند سال مانع دوستیشان نشده بود.

حتی در مواقعی که خانواده هایشان، مخالفت میکردند، باز هم ادامه میدادند و برای بودن با یکدیگر، تلاش میکردند. شاید رابطه افرا با مهدیه، خیلی بهتر از رابطه اش با فاطمه، خواهرش، بود. آنقدر که مهدیه را دوست داشت، حتی نصفی از آن دوست داشتن مهدیه، سهم فاطمه نبود. شاید در مواقعی که حالش بد بود، تنها کسی که کنارش بود، پابهپایش راه میرفت و درکنارش به بهترین تصمیمها فکر میکرد، مهدیه بود! اگر این یک رابطه خواهرانه نبود، پس چه بود؟ اینبار صدای افرا آمد که میگفت: – مهدیه؟ کجا بریم؟ مهدیه: نمیدونم یه جا برو دیگه. افرا: بیشعور من رو آوردی بیرون که بگی نمیدونم کجا بریم؟ مهدیه: من میخواستم حال و هوای تو عوض بشه. افرا: خیلی هم ممنون. ولی الآن کجا بریم؟ مهدیه: اوم، بریم دربند! نظرته؟ افرا: نمیدونم. ولی دربند همش باید پیادهروی کنیم ها، میتونی؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
چه بگویم و از کجا شروع کنم؟ وقتی که بودم، با یک اشتباه فرو ریخت؟ یک لغزش کوچک کافی بود تا تمام آینده‌ام به گذشته‌های خاکستری بدل شود. اگر اندکی مکث… اندکی تفکر… شاید هنوز زنده بودم، نه فقط موجودی که در جهان، نفس می‌کشد اما نمی‌زیَد. روحم، مانند تکه‌پارچه‌ای در باد، بی‌پناه و آزار دیده، هر بیشتر می‌شکند. دیگر نه حرفی برای گفتن دارم، نه گوشی که بشنود، نه قلبی که بفهمد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سایکوپت
  • ژانر
    تراژدی، روانشناختی، عاشقانه
  • نویسنده
    مینا عباسی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    267
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 126 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.