رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
رمان عشق ماه روی من

دسترسی به رمان عشق ماه روی من اثر نسترن شاکری دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

دختری زیبا با چهره‌ای به مانند خورشید، دل می‌بازد به پسری از جنس عاشقی که او را دیوانه وار دوستش دارد! اما این عشق پر از درد و رنج است برایش، زندگی را برایش تلخ می‌کند، او چند بار می‌بازد و زمین می‌خورد   اما باز بلند می‌شود و ادامه می‌دهد، اما درد و سختی‌ها گاهی شیرینی‌هایی هم به دنبال دارند. عشقشان پنهان می‌ماند و دست روزگار سختی‌هایی را در  مسیر آن‌ها می‌گذارد تا اینکه …

نمونه ای از نثر رمان عشق ماه روی من

این چند روز مثل برق و باد گذشت، به زور این روزا به می‌گذروندم مثل چند قرن گذشت. هر روز با مامان دعوا داشتم، بابا دیگه کلافه شده بود ولی چاره زبون مامان رو نمی‌کرد و دخالتی دیگه نمی‌کرد، فقط یک بار اومد و باهام حرف زد و گفت اگر کسی دیگه رو دوست دارم بهشون بگم و این اداها رو در نیارم و گفت مامانم به صلاحم داره عمل می‌کنه و از اینجور حرفا ولی من حرفم یه کلمه بود، نه. شب چهار شنبه بس که گریه کرده بودم صبح چشمام حتی باز نمی‌شد از ورم نتونستم حتی مدرسه برم و با دو تا قرص ارام بخش خوابیدم‌. با صدای مامان بیدار شدم. -نازگل پاشو دیگه ساعت سه عصر است، چند ساعت دیگه مهمونا میان،

بیا کمکم زنگ زدم سارا هم بیاد بهت کمک کنه حاظر شی. دوباره یادم اومد به اتفاق شومی که در راه داشتم. سرمو کردم زیر پتو و دوباره خوابیدم. نیم ساعتی بعد با صدای سارا چشامو باز کردم. گفت: الهی دورت بگردم نازگل چرا انقدر خودتو اذیت کردی اخه واقعا ارزشش رو نداره انقدر خودتو عذاب بدی؟ امشب به پسره بگو نمی‌خوایش و تموم دیگه این کارا نداره، پاشو یه آب بزن به صورت فداتشم. به روز بلند شدم تا شب از اتاقم بیرون نیومدم. با غرغرای مامان و دعوا و بحث و به زور حاظر شدم ولی چه حاظر شدنی! مانتو شلوار مشکیمو پوشیدم بدون آرایش با چشای ورم کرده نشستم توی اتاقم و زانوهامو بغل گرفتم و به حال خودم گریه کردم.

وقتی صدای ایفون رو شنیدم تمام وجودم به لرزه در اومد‌. صدای محمود از طبقه پایین میومد، جدود یه ده دقیقه‌ی بعد صدای مامانم اومد داخل اتاق منو که دید چنگی به صورت خودش زد و اروم ولی با غرش گفت: نازگل به خداوندی خدا قسم می‌خورم اگر ابروی منو ببری دیگه توی روت تف هم نمی‌ندازم، سریع لباستو عوض کن و با سارا بیا پایین سریع. اینو گفت و رفت. سارا با غم گفت: نازگل لطفا به حرفم گوش کن ترو خدا پاشو لباستو عوض کن. بلند شدم و با عصابی داغون یه کت شلوار قرمز داشتم اونو پوشیدم و به زور سارا به رژ صورتی کم رنگ زدم یکمم سارا دور چشمم کرم و پنکیک زد تا ورم چشام مشخص نشه ولی غم از چشام می‌بارید …

با رمان بوک همراه باشید و این رمان را بخوانید: رمان عشق ماه روی من

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 57 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.