رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
رمان تلاطم آبی یک رویا

دسترسی به رمان تلاطم آبی یک رویا اثر سحر مهدی زاده دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

دریای پرتلاطم زندگی دو آدم؛ اولی پسری که داغدیده‌ی گلی است که بخاطر اشتباه او پرپر شد و او فرصتی برای جبران اشتباهش نداشت. دیگری دختری بی‌پناه و زخم خورده از بازی روزگار که در یک نیمه شب بارانی، بخاطر یک اتفاق، بر دنیای پر انتقام پسری شیر صفت سقوط می‌کند، عشق برای این دو پلی می‌شود برای عبور از تلاطم بی وقفه‌ی دریای حوادث تا رسیدن به رویای آبی آرامش …

نمونه ای از نثر رمان تلاطم آبی یک رویا

بقیه روزا هم مثل قبلیا تکراری بودن ولی یه چیزی این وسط داشت فرق می‌کرد و اونم خوابایی بود که مدام می‌دیدم. خوابایی که قیافه مبهم یه پسر توش بود و من ازش خوشم نمیومد… زور و اجباری ک تو خوابام می‌دیدم… این خواب‌ها تا یه هفته ادامه داشتو من کم کم حافظه‌ام بر می‌گشت تا جایی که همه چی یادم اومد ولی جرأت گفتن به کسیو نداشتم. منظور از کسی حامی بود که منتظر بود همه چی یادم بیادو منو به خانوادم تحویل بده؛ خانواده‌ای که الان فوق العاده عصبین و ببیننم مثل گوشت قربونی نگاهم می‌کنن. بابایی که زیادی تعصبیه و دخترش یک ماهه خبری ازش نیست…. فکرشم تنو بدنمو می‌لرزوند. یه هفته

گذشته بود و من هنوز هیچی نمی‌گفتم. حس می‌کردم اونم از یه چیزی ناراضی بود، احتمال می‌دادم حضور من بود که دیگه داشت اذیتش می‌کرد ولی دو روز بعد مدام با تلفن صحبت می‌کرد و عاصی شده بود. انگار یه مشکلی تو کار براش پیش اومده بود! منم ترجیح می‌دادم به پر و پاش نپیچم. با همان ناآرامی وارد خانه شده بود و فراموش کرده بود که دختری هم وجود دارد! آرتمیسی که یکماه بود و او با یک عصبانیت از یاد برده بود که هم خانه هم دارد. آرتمیسی که امواج موهای پریشانش دلبری می‌کرد و حامی اندک لحظه‌ای میخکوب شد. چشم‌هایش موهای خرمایی دخترک را که هنگام راه رفتن دلبری می‌کردند پسندید.

موهایی که امواج خروشانش تا کمر ادامه داشت. ولى لحظه‌ای بعد آن چشم‌‌ها به زمین نگاه می‌کردند… او می‌توانست آن چشم‌ها را از همه بگیرد، موهایی خروشان که چیزی نبود! آرتمیس با شنیدن صدای پایی از بالای پله‌ها با عجله نگاهی به پایین انداخت و دید که حامی با سری پایین به سمت نشیمن می‌رفت. به سوی اتاق پا تند کرد و سر و رویش را مرتب کرد. هر روز آنگونه بود… او هیچگاه در مقابل حامی بدون پوشش ظاهر نشده بود و به چشم‌های آن پسر نیز اطمینان داشت، چشمان سبزی که هیچگاه هرز نرفته بود! شاید هم او آنگونه که باید زیبا نبود! شاید دیگری هم بود و آن هم اینکه وجود زیبای دیگری برای او بود …

با رمان بوک همراه باشید و این رمان را بخوانید: رمان تلاطم آبی یک رویا

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 60 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.