دانلود رمان عشقی که تبخیر شد pdf از فاطیما_ر
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، جنایی، خانوادگی، پلیسی
خلاصه رمان عشقی که تبخیر شد
مهتا، دختریست که با قدرت بینهایت پدرش در عمارتی عظیم، بزرگ میشود. امیر، پسریست که در دست سالارخان سخت زندگیکردن را میآموزد و عشقی که این میان ناگفته میماند و نابود میشود اما ….
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان دچار
دانلود رمان استاد مسیحی
قسمتی از رمان
هنوز سرم پایین بود و در ظاهر به پایه های میز زل زده بودم، که صدایش مرا از دوردست ها به زمین کشاند: – من گفته بودم راضیش کنی که دیگه این بندوبساطا را نداشته باشیم. نگاهم را به چشمانش رساندم و با دلشورهای که از حرف ها و هشدارهای اینچند روز رادین در جانم دویده بود گفتم:
– تو مطمئنی غیر از مسئله ی ضیایی دلیل دیگه ای برای دعوت رادین به همکاری نداری؟ جواب نامفهومش را سعی کرد با نگاه بفهماند که با تمام تلاشم موفق به رمزگشاییاش نشدم و باز هم بیربط پرسیدم: – با بابام میخوای چیکار کنی؟ – سؤالای تکراری جوابای تکراری داره، این رو هنوز نمیدونی؟
روی مبل جلوتر رفتم و با دقت و وسواس به چهره اش زل زدم: – من بهت گفته بودم که نمیخوام کسی این وسط آسیب ببینه. الان علاوه بر پدرم و عمهام، رادین هم به لیست نگرانیام اضافه شده و دیگه واقعاً برام مهمه که بدونم چه اتفاقی قراره بیفته. و درواقع من کجای این قضیهام!
باز هم پوزخندش را به حرف های پر از دلهره ام پاشید و سری از روی احتمالاً تأسف تکان داد. هنوز نگاهم بیهیچ لغزشی به روی صورتش بود و در پی جواب نگرانی هایم در یک چرخه ی باطل دور میزدم. میدانستم او برای هیچکدام از دلواپسی هایم پاسخی ندارد و فقط به هدف و مقصدش فکر میکند. پس باز ادامه ی سوالات تلنبار شده ی مغزم را بیرون ریختم:
– تو داری برای رسیدن به چیزی که میخوای از سنگلاخی عبور میکنی که منم ممکنه یکی از موانع باشم و زخمیت کنم. یعنی میخوای منو هم نابود کنی؟! لبخند کجی زد: – برای رد شدن از سنگلاخ حتماً نیازی نیست زمین رو صاف کنی تا رد بشی، هرچند وقتی که رسیدن به مقصد بیشترین اهمیت رو داره دیگه زخمی شدن پات در پایینترین درجه قرار میگیره.
صدای تند شدن ضربان قلبم همزمان شد با صدای پر از تمسخر رادین: – یعنی با اینکه میدونی رد شدن از روی ما ممکنه بهت زخم بزنه بازم حاضری برای رسیدن به سالارخان این کار رو بکنی؟ هردو نگاهمان چرخید و به روی رادین که به دیواره ی اپن آشپزخانه تکیه زده و لیوانی نوشیدنی در دستش بود، نشست.