پست های ویژه
دانلود رمان خزان pdf از فاطمه خانقلی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
ژانر رمان: عاشقانه
غروب پر زده از کوه به چشم گم شده تصویر راه و راهگذر غمی بزرگ * پر از و هم به صخره سار نشسته است**
درون دره تاریک سکوت بند گسسته است **
#سهراب_سپهری هیچگاه قرار براین نبوده که زندگیهای تک تک انسانها بر وفق مرادشان پیش رود و
ما در این داستان روایت زنی را خواهیم داشت که مشکلاتش از حد میگذرد…
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان زالو
دانلود رمان ماه در عقد ارباب
بخشی از رمان
خزان
جنون خوشبختی در من بیداد میکند آرامش
فقط به اندکی عشق قانع بودم.
جای خالی حلقه ازدواجم سالهاست بی اهمیت شده است. روی لبه تخت نشسته ام، و دستی به موهای لخت و طلایی رنگ طاها کشیدم
نگاهم را سمت چهره ی به خواب رفته اش سوق دادم
عمیق و دلچسب پلکهایش روی هم قرار داشت. تنها دلخوشی این روزهایم کودکی سه ساله شده که شیرینی زندگی تلخ من بود.
بارها کم آوردم و نگاه او دلگرمم کرد
به یاد دارم که چطور چهار سال پیش برای نداشتنش مقاومت میکردم و
حالا… –
چهره ی تخس و به خواب رفته اش لبخندکم جانی را مهمان لبهایم کرد، همراه با لبخند دردی همراه با سوزش غیر قابل تحمل در عمق وجودم پیچید…
پارگی لبانم درد داشت، بارها ترمیم میشد و چندین باره از هم میشکافت حتی وقت نکرده بودم که چهره بهم ریخته ام را درون آیینه ببینم
آرام سرطاها را از روی پاهایم به روی بالشت قرار داده و برخواستم
مقابل آیینه ی اتاق خواب ایستاده و به چهره ی زنی جوان که جای زخم روی صورتش نمایان بود نگریستم آینه ای که بخاطر مشت فریبرز نیمی از آن شکسته بود.
زهرخندی به تصویر مقابلم زدم؛ افسوس از این زندگی، حتی وسایل خانه هم از دستش درامان نیستند.
انگشت اشاره ام را روی زخم لبم کشیده شد درد داشت البته بیشتر از درد، سوزشش بود.
دقیق تر شدم کبودی زیر چشم سمت راست کم کم در حال محوشدن است.
اما رد شکستگیه روی پیشانی ام هرگز از بین نمیرفت.
