دانلود رمان بی صدایی pdf از ریچل مید
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: فانتزی، عاشقانه، معاصر
خلاصه رمان بی صدایی
در کتاب بیصدایی یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز به قلم ریچل مید، با دختر شجاع و فداکاری آشنا میشوید که با سلاح صدا، به جنگ تهدیدات بزرگی علیه دهکدهاش میرود. این اثر فانتزی و هیجانی مضامینی همچون عشق، فداکاری و شجاعت را با چاشنی داستانهای افسانهای و اسطورهها به زیبایی به تصویر میکشد.
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان سوگلی شیخ
دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم
قسمتی از رمان
خواهرم دیگر کنارم نیست؛ و تازه میفهمم که تاحالا چقدر بودنش را همیشگی میدانستم. حالا هر کاری که میکنم، بدون او به نظرم ناقص است؛ موقع خوردن شام، شاگرد دیگری سرِ جای همیشگی ژانگجینگ در کنارم مینشیند و توی اتاقمان، تختش هنوز خالی و بدون ملافه است؛ اما در یک جا نبودش را بیشتر از جاهای دیگر حس میکنم: در اتاقِ کار. وقتیکه مثل هر روز سعی میکنم وظیفهام را به بهترین شکل ممکن انجام بدهم و مشاهداتم را نقاشی کنم،
یکهو به خودم میآیم و میبینم که ایستادهام و به جای همیشگی او خیره ماندهام. هربار که غیبتش را میبینم، همهی وجودم پر از درد میشود. بنابراین، وقتیکه استادها سر میرسند و به ما خبر میدهند که امروز میتوانیم کار عصرانهمان را زودتر تمام کنیم، خیالم راحت میشود…
اما بعد بلافاصله یادم میآید که دلیل این کارشان، این است که اگر دلمان خواست، بتوانیم در مراسم خاکسپاری بائو شرکت کنیم. مردد ماندهام که بروم یا نه. من برای بائو همیشه احترام فوقالعادهای قائل بودم، اما بار رازی که در دل دارم، روی شانههایم سنگینی میکند.
بعضی از شاگردها ترجیح میدهند همینجا بمانند و کارشان را تمام کنند.
من نمیمانم؛ دلم میخواهد هرچه زودتر از این اتفاق و خاطرههایش خلاص شوم. امیدوارم بتوانم دوباره مخفیانه به کتابخانه برگردم و بفهمم که این صداها چرا فقط به من هجوم آوردهاند، نه کسِ دیگری.
دوباره مشاهدات ثبتشدهی بقیهی شاگردها را بررسی میکنم؛ میبینم من همچنان تنها کسی هستم که این روزها شنیدن را تجربه میکند.
وقتی از اتاقِ کار خارج میشوم و به راهرو میرسم، با ژانگجینگ برخورد میکنم. او مشغول جارو کردن خاروخاشاکِ گوشهای از زمین است. این اولینباری است که من او را درحالِ انجام کار جدیدش میبینم و چیزی نمانده قلبم از جا کنده شود. او لباس بیاَرزش خدمتکارها را پوشیده و حالت چهرهاش نسبت به افرادی که از کنارش رد میشوند،
کاملاً بیتفاوت است. من سرِ جایم میایستم و حواسم را به این قضیه جمع میکنم که نکند ببینم کسی دربارهی کار جدید او چیزی میگوید یا آزارش میدهد…