دانلود رمان میراث یاس pdf از سیما نبیان منش
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
ژانر رمان :عاشقانه،انتقامی،بزرگسال
یاس دنبال راهی برای رهایی از وابستگی مالی بود، تا بتونه مستقل زندگی کنه. وقتی دوستش براش کاری در هواپیمای شخصی میراث، مردی قدرتمند و بیپروا، پیدا میکنه، فکر میکرد شانس باهاشه. اما همون پرواز اول، همهچیز عوض میشه. اتفاقی تلخ، پرده از چهرهی واقعی میراث برمیداره و یاس رو وارد مسیری برای مبارزه، ترمیم، و دوباره میکنه…
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان میراث
دانلود رمان هبت و عشق
بخشی از رمان
هوس باز که شدم… شق القمر هم که شدم.. خب دیگه چی؟ به وقت موردی رو از قلم نندازی نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
– میراث لطفا… راضی نشد. نگاهی به حالت پر خواهش صورتم انداخت و گفت؛ بده شلوارو من برم… بیخودی اینجا موندم تو اصلا از دیدن من خوشحال نشدی و الان هم نیستی قلب. فقط اشتباه میکرد من واقعا دوستش داشتم از صمیم میخواستم اطمینان پیدا کنم قرار نیست تو زندگیش نقش یه بازیچه رو داشته باشم دلگیر نگاهش کردم و گفتم نه خیر اشتباه میکنی.. اصلا هم اینطور نیست چشماشو بازو بسته کرد و جواب داد: چرا دقیقا همینطوره بده شلوارو گممو گور کنم و برم رد کارم… بده…. عقب رفتم و دستمو پشت کمرم گذاشتم که شلوارشو بهش پس ندم و بعد هم پرسیدم ازم عصبانی هستی!؟ خیلی صریح و بی خجالت جواب داد: اونقدر که تا نکنمت آروم نمیشم و این عصبانیت خاموش نمیشه!
ولی بیخیال. اعصاب واسم نذاشتی بده من شلوارو برم پاس اعصاب منو شخمی تر از این که هست نکن… شلوارشو بهش ندادم گفتم -اگه میخوای از من عصبانی و ناراحت باشی یا حتی قهر کنی باشه.هم قهر باش هم عصبانی اما من نمیزارم بری…شبو همینجا بمون… دست به کمر بهم خیره موند. واسه اینکه بدونه مصمم گفتم: اینجوری نگام نکن… در هر صورت من شلوارتو بهت نمیدم اونوقت توهم مجبور میشی لخت بری خونه نفس عمیقی کشید و بعد از چند دقیقه تماشا کردنم بدون اینکه چیزی و بگه حرفی بزنه رفت سمت تخت…. نفس عمیقی کشید و بعد از چند دقیقه تماشا کردنم بدون اینکه چیزی و بگه حرفی بزنه رفت سمت تخت… پتورو کنار زد و روی تخت دراز کشید بدون اینکه به من محل بزاره مثلا قهر بود و دلگیر. سگرمه هاش که بدجور توهم بودن و این یعنی حسابی از دست من شاکیه!
دستمو از زیر لباس زیر پاش رد کردم که برسونم به … اما مچم رو گرفت و با بیرون کشیدن دستم سرش رو به سمتم چرخوند و گفت: با دست پس میرنی با پا پیش میکشی!؟ از یه طرف پسم میزنی از طرف دیگه تحریکم میکنی که چی!؟ همون دستمو روی به طرف صورتش گذاشتم و با و با جلو کشیدن خودم به سمتش گفتم بوسم کن میراث لابد با خودش به این نتیجه رسید این دختر دیوونه اس. ولی آره… من گرچه خیلی بهش سخت میگرفتم اما واقعا دیوونه اش بودم دستمو از روی صورت خودش برداشت و گفت حس و حالشو ندارم میخوام بخوابم. شب بخیررر داشت ناز میکرد و تلافی رفتارامو درمیاورد وگرنه میراث و دست زد زدن به من؟ شبیه به کینه شتری ها حرف میرد . ولی وقتش بود ببینم این مقاومت شکسته جیشه یا نههههه دستمو خیلی سریع و از روی لباس مالیدمش.
شق ورق رو به روی زارا و در سمت دیگه ی در ورودی هواپیما ایستادم اولین کسی که از پله ها بالا اومد هلن بود در حالی که مثل همیشه کیف لپتاپ و مدارکش همراهش بودن. درحین گذر از کنار ما نگاهی سراسر تحقیر و کینه به من انداخت. مشکلش رو با خودم نفهمیدم البته این دختر همیشه در هر نگاهی نمادی از غرورو خود شیفتگی و خود شاخ پنداری بود. توجهی نکردم شاید رسالت اون نفرت ورزیدن باشه اما من نه… نمی خواستم به خودم این اجازه رد بدم رفتار بد دیگران من رو هم بد بکنه. دستیارا و مشاورهاش یا بهتره بگم آدمایی که ظاهرا در تمام شرایط کنارش بودن زودتر از خودش بالا اومدن دلم واسش تنگ شده بود واسه همین با یه شیطنت به گام جلوتر رفتم و سرم رو یه کوچولو کج کردم تا ببینمش، سیگارش دستش بود و یکی از محافظ هاش هم پشت سرش ایستاده بود و اون تلفنی صحبت میکرد و میخندید.