پست های ویژه
دانلود رمان آذرخشی میان رگ هایم pdf از آرمیتا بهاروند
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه، طنز، اجتماعی، خانوادگی، رئال
خلاصه رمان آذرخشی میان رگ هایم
من آرمیتا دختری که هیچوقت محبت ندیدم، ولی با باز شدن پام توی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد. درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شد.
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان سوگلی شیخ
دانلود رمان انتهاج
قسمتی از رمان
همیشه اینجوری تشریف میارید شرکت؟؟با تعجب به
پاهام نگاه کردم چشه اخه فکر کنم واسه بیرونی پام من
– ولی اقای تیمسار
پرید وسط حرفم انگار کلا عادت داره
– بابام بابام منم منم از فردا با لباس مناسب
تشریف بیارید سر کار مرخصی و با دست اشاره زد برو
با بهت از اتاق زدم بیرون چه پروو تشریف داره بعد اداش رو در اوردم
بابام بابام منم منم پروووو رفتم نشستم پشت میز و دفترچه رو انداختم تو کشو کاری نداشتم پس گوشیمو در اوردم و شروع کردم به ور رفتن باهاش
باز خراب شده بود اندازه پولش تعمیرش کردم هر تعمیرگاهی که میرم میگه امیدی بهش نیست همش تو هنگ چند ضربه به صفحه اش زدم
شاید درست شه که با صدای پا شخصی سرمو اوردم بالا این دیگه کیه کپی این پسره بود بی توجه بهم رفت تو اتاق اقای
تیمسار که الان مال پسرشه گوشیم زنگ خورد پروا بود
هرچی می زدم رو گوشی درست نمی شد اخرشم
بی خیالش شدم اونم قطع کرد تا ساعت یک که تایم نهاربود کار کردم
کمرم خشک شده بود صدای زنگ گوشیم بلند شد پروا بودبا بدبختی وصلش کردم
– الو
– الو درد چرا
هرچی زنگ می زنم جواب نمی دی؟؟
– گوشیم هنگ بود جون پروا
خوب دم شرکتم بیا پایین
قطع کرد کیفم رو برداشتم و رفتم سمت اسانسور
هرچی موندم نیومد معلوم نیست کی از پایین دکمشو زده این همه پله رو که نمیتونم برم پس وایسادم تا بیاد
با پام رو زمین ضرب گرفتم بلاخره اومد تندرفتم تو کسی توش نبود خالی بود از اسانسور ترس نداشتم
ولی مریضی قلبیم باعث می شد گهگاهی نفس تنگی بگیرم
خانم با صدای ارومش گفت همکف اومدم بیرون که دیدم پروا
